Dictiornary-Farsi | acute brain syndrome | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 126 (7 milliseconds)

English	Persian
acute brain syndrome	نشانگان مغزی حاد


Other Matches

organic brain syndrome	نشانگان اسیب مغزی
organic brain syndrome	او بی اس
acute brain disorder	اختلال مغزی حاد
Down's syndrome	نشانگان داون
syndrome	نشانگان
syndrome	همرفت
syndrome	علائم مشخصه مرض
syndrome	مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
acute	تند
acute	حساس
acute	زاویهء حاد زاویه تند
acute <adj.>	ضروری
acute	حاده
acute	زیر
acute	شدید
acute <adj.>	فوری
acute	تیزرو
acute	تیز
acute	نوک تیز
acute	حاد
acute	بحرانی
acute	زیرک
acute	تیزنظر تند
munchausen syndrome	نشانگان مونچاوزن
adaptation syndrome	نشانگان انطباق
korsakoff's syndrome	نشانگان کرساکف
klinefelter's syndrome	نشانگان کلاین فلتر
amnesic syndrome	نشانگان یاد زدودگی
kanner's syndrome	نشانگان کانر
ganser syndrome	نشانگان گانسر
effort syndrome	نشانگان تلاش
gerstmann syndrome	نشانگان گرستمان
dacosta's syndrome	نشانگان داکوستا
cushing's syndrome	نشانگان کوشینگ
capgras syndrome	نشانگان کپگراس
parkinson's syndrome	نشانگان پارکینسون
pick's syndrome	نشانگان پیک
withdrawal syndrome	نشانگان ترک دارو
turner's syndrome	نشانگان ترنر
triple x syndrome	نشانگان سه ایکسی
stockholm syndrome	نشانگان استکهلم
pick's syndrome	بیماری پیک
scheie's syndrome	نشانگان شی
pickwickian syndrome	نشانگان پیک ویکی
acute accent	صدا یا آهنگ زیر اکسان
acute cystitis	عفونت ادراری [پزشکی]
an acute observer	بیننده تیز نظر
acute angled	زاویه حاده
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
an acute leaf	برگ نوک تیز
acute dose	دز دریافتی حاد و غیر قابل علاج
acute angle	زاویه حاده
an acute angle	گوشه تیز
acute mania	شیدایی
acute mania	حاد
acute preparation	حیوان کشی از روی ترحم
an acute angle	زاویه حاده
acute angle	گوشه تیز گوشه تند
brown sequard syndrome	نشانگاه براون- سکار
slapped cheek syndrome	اریتما اینفکتیوزوم [پزشکی]
social breakdown syndrome	نشانگان فروپاشی اجتماعی
frontal lobe syndrome	نشانگان قطعه پیشانی
general adaptation syndrome	نشانگان انطباق عمومی
slapped cheek syndrome	بیماری پنجم [پزشکی]
kluver bucy syndrome	نشانگان کلوور- بوسی
dry mouth syndrome	زروستومی [پزشکی]
dry mouth syndrome	خشکی دهان [پزشکی]
d. of the brain	ترزید دماغ
i have got him on my brain	همیشه به اوفکر میکنم
brain	مغز
brain	مخ
brain	کله
brain	ذکاوت فهم
brain	مغز کسی را دراوردن بقتل رساندن
brain	هوش
acute alcoholic intoxication	مسمومیت حاد الکلی
acute confusional state	حالت گم گشتگی حاد
acute paranoid state	حالت پارانویایی حاد
acute stress reaction	واکنش حاد فشار روانی
atmosphere related syndrome [ARS]	حساسیت به تغییرات هوا [پزشکی]
brain drain	فرار مغزها
to batter one's brain	مغز کسی را خرد کردن
brain drain	فرارمغزها
brain death	از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
brain death	مرگ مغزی
brain teaser	سوالهوش
Much as I raked my brain .	هر چقدر به مغزم فشار آوردم
split brain	دوپاره مخ
brain washing	شستشوی مغزی
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
brain worker	کارگر مغزی
brain work	کارذهنی
brain work	کار فکری
brain work	کار مغزی
brain center	مرکز مغزی
brain washing	مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
brain storming	سیال سازی ذهن
brain stimulation	تحریک مغز
brain stem	ساقه مغز
brain scan	مغزنگاری
brain potential	الکتریسیته مغز
brain localization	منطقه بندی مغز
brain lesion	ضایعه مغزی
brain injured	اسیب دیده مغزی
brain injury	اسیب مغزی
brain damage	اسیب مغزی
brain bucket	کلاهخود
brain abscess	ابسه مغزی
mid brain	پل مخ
mid brain	پل دماغ
addle brain	ادم کودن
addle brain	ادم بی کله
infundibuliform of the brain	قیف مخ
brain waves	امواج مغزی
fore brain	پیش مخ
feather brain	ادم سبک مغز
brain abscess	دمل مغزی
brain concussion	ضربه مغزی
electronic brain	مغز الکترونیکی
minimal brain damage	کمترین اسیب مغزی موثر
a comparison of the brain to a computer	مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
higher brain centers	مراکز عالی مغز
He is most suitable for brain work .	خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
The human brain is a complex organ .	مغز انسان عضو پیچیده یی است
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution .	به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم