Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 70 (5 milliseconds)
English	Persian
administer justice	احقاق حق کردن
administer justice	اجرای عدالت
Other Matches
administer	توزیع کردن
administer	تقسیم کردن
administer	تهیه کردن
administer	اجراکردن
administer	وصایت کردن
administer	تصفیه کردن
administer	نظارت کردن
administer	انجام دادن
administer	کشتن
administer	اداره کردن
administer	رئیس
administer	رهبری کردن
administer	اعدام کردن
administer	:مدیر
to administer	سوگند دادن
administer	وصی
administer	مدیرتصفیه
to d. justice	عدالت کردن
to a justice	عدل گستردن
to a justice	عدالت کردن
in the name of justice	بنام عدالت
justice	انصاف
To do justice to something.	حق مطلبی را ادا کردن
justice	داد
justice	عدالت
justice	درستی دادگستری
justice	قسط
plead for justice	دادخواهی کردن
ministry of justice	وزارت عدلیه
poetic justice	سزا
preventive justice	حقوق تامینی
ministry of justice	وزارت دادگستری
military justice	قوانین جزایی ارتش
plead of justice	دادخواستن
This photo does not do you justice.	خودتان از عکستان بهتر هستید
preventive justice	قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
the chief justice	قاضی القضات
poetic justice	جزا
to impinge on justice	از عدالت تجاوز کردن بیعدالتی کردن
to impinge on justice	کار ناحق کردن
poetic justice	کامیابی خوبان و شکست بدان
military justice	دادرسی نظامی
military justice	دادسرای نظامی
miscarriages of justice	اشتباه قضایی
miscarriage of justice	اشتباه قضایی
Chief Justice	رئیس دیوان عالی
Chief Justice	قاضی القضات
Chief Justice	قاضی اعظم
Chief Justice	رئیس دادگاه
Justice of the Peace	قاضی صلحیه
Justice of the Peace	امین صلح
Justice of the Peace	رئیس دادگاه بخش
administration of justice	اجرای عدالت
administration of justice	احقاق حق
an outrage upon justice	بیعدالتی
Justice of the Peace	امین صلح دادرس دادگاه بخش
immanent justice	عدالت طبیعی
house of justice	عدالتخانه
dispense justice	دادگستردن
court of justice	دادگاه
borough justice	عضو خانه اصناف
an outrage upon justice	پایمال سازی حق دیگران
To trample on justice . To be unfair.	پا روی حق گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.	پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
Injustice is the opposite of justice.	ظلم ضد عدل است
justice of supreme court	مستشار دیوان عالی کشور
lord chief justice	رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
international court of justice	دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com