English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
air transport allocations board هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
Other Matches
allocations تخحیص
allocations تقسیم فضای حافظه یا دیسک یا استفاده از چاپگر یا برنامه یا سیستم عامل یا وسیله به روشهای مختلف
allocations یک یا تعدادی بیشتر شیار روی دیسک سخت که برای ذخیره سازی فایل یا بخشی از آن به کار می رود
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
allocations برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocations اختصاصی
allocations مقرری
allocations تخصیص
allocations واگذار کردن
allocations سهمیه سهمیه دادن
transport بارکشی
transport نقل و انتقال
transport حمل
transport حمل ونقل کردن حمل کردن
transport ترابری
transport انتقال دادن
transport لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
through transport حمل یکسره
transport حمل و نقل
transport بردن
transport ترابری حامل
transport ترابری کردن
transport حمل کردن
transport نقل وانتقال دادن
transport نفی بلد کردن
transport از خود بیخودشدن از جا در رفتن
transport بارکش
transport حمل ونقل
transport وسیله نقلیه
multimodal transport حمل و نقل چند نوعه
multimodal transport حمل مرکب
multimodal transport حمل و نقل توسط چند وسیله حمل متفاوت
motor transport حمل ونقل به وسیله خودرو
cost of transport کرایه
soil transport جابجا کردن خاک
soil transport حمل خاک
tape transport حامل نوار
transport area منطقه حمل و نقل پرسنل
transport charges کرایه
transport division قسمت حمل و نقل
motor transport حمل و نقل موتوری
mode of transport نوع حمل و نقل
mode of transport روش حمل
transport car وسیله نقلیه
container transport حمل و نقل بوسیله کانتینر
combined transport حمل و نقل ترکیبی
cargo transport هواپیمای ترابری
cost of transport قیمت حمل ونقل
domestic transport حمل و نقل داخلی
intermodal transport حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
intermodal transport حمل با چند نوع وسیله نقلیه
attack transport ناوحمل و نقل شرکت کننده درنیروی اب خاکی
attack transport ناو ترابری نیروی تک
bulk transport حمل بار به صورت فله
means of transport وسائط نقلیه
transport means وسیله بارکشی یاحمل ونقل
transport by rail حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
transport industry صنعت حمل و نقل
transport trade صنعت حمل و نقل
transport business تجارت حمل و نقل
transport industry تجارت حمل و نقل
transport trade تجارت حمل و نقل
transport of goods رفت و آمد بار
transport of goods حمل و نقل بار
transport business صنعت حمل و نقل
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
water transport ناقلآب
transport caf غذاخوریکنارجادهمخصوصرانندگانکامیون
transport number عدد انتقال
transport stream ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
amphibious transport dock ناومخصوص ترابری اب خاکی
amphibious transport ship ترابر اب خاکی
magnetic tape transport انتقال نوار مغناطیسی
international road transport ترابری بین المللی جاده ای
combined transport operator عامل حمل و نقل ترکیبی
air transport group گروه ترابری هوایی
amphibious transport dock ناو حمل و نقل اب خاکی
air transport operation عملیات ترابری هوایی
combined transport document اسناد حمل ترکیبی
road transport vehicle کامیون
magnetic tape transport گرداننده نوار مغناطیسی
road transport vehicle ماشین باری
multimodal transport operator عامل حمل و نقل چند نوعه
air transport liaison officer افسر رابط ترابری هوایی
Berlin Transport Authority [BVG] اداره ترابری برلین
international air transport association اتحادیه بین المللی حمل و نقل هوایی
fiata combined transport bill of lading بارنامه حمل ترکیبی "فیاتا"
with whom do you board پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
by the board از طرف پهلوی ناو
to go on board سوارکشتی شدن
to board out بیرون ازخانه خود غذاخوردن
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
over the board بازی شطرنج حضوری
board پانسیون شدن
across the board سرجمع
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
i/o board تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
i got it over board انرادرکشتی اوردم
go by the board از ناو پرت شدن
board سوار
board تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board کمیته تخته کار صفحه چارت
board هیئت کمیسیون
board BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
board هیئت ژوری
board مقوا
above board بی حیله
above board به طور آشکار
board برد
board صفحه مدار
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board تخته حاوی نقشه
board شدن
board تابلوی امتیازات
board صفحه یامیز شطرنج
board سکوی شیرجه
board روکش کردن
board جلد کردن تخته
across the board یکسره
board کشتی
across the board شامل تمام طبقات
board وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board منزل کردن
board سوارشدن بکنارکشتی امدن
board هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board میزشوریادادگاه
board اغذیه
board غذای روی میز
board میز غذا
board هیات
board تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board تخته
board تابلو
board تخته پوش کردن
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
tilting board صفحه کج شونده
terminal board تخته اتصال سیم
tea board سینی
press board مقوای فشرده
runing board رکاب
running board تخته رکاب اتومبیل
populated board یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
takeoff board تخته پرش طول
system board برد سیستم
terminal board محوراتصال سیمها
switch board تابلوی برق
programmer board برد برنامه ریز
range board میز تنظیم مسافت
sliding board سرسره
three ply board تخته سه لا
thin board لا
terminal board تخته ترمینال
moulding board تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
to fall over board ازکشتی پرت شدن
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
terminal board تخته کلم
top board میز نخست شطرنج
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
switch board صفحه تقسیم برق
switch board صفحه کلید برق یاتلفن
scaffold board تخته زیر پا
scale board تخته نازک
side board میز کناری
side board میز پا دیواری
side board میز دم دستی
shoulder board پیش فنگ
shoe board علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
selection board هیات گزینش
seguin board تخته سگن
sea board خط ساحلی
sea board دریاکنار
scaffold board تخته چوب بست
side board میز قفسه دار
skim board تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
string board تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
straw board مقوای ضخیم
story board مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
sea board کناره دریا
status board تابلو وضعیت
status board تابلوی نشان دهنده وضعیت
status board تابلوی وضعیت
spotting board طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
spring board تخته شیرجه
splash board سپر پاشنه قایق
sliding board سراشیبی
sea board کناردریا
board of managers کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of management کمیته مباشر [شرکت سهامی]
management board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
managing board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
maneuvering board تابلوی نمایش مانور ناوها
soffit board زیربند
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for half board برای نیم پانسیون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com