Dictiornary-Farsi | anal stage | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 147 (7 milliseconds)

English	Persian
anal stage	مرحله مقعدی


Search result with all words

anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
Other Matches

anal	مربوط به مقعد
anal	مقعدی
anal	مجاور مقعد
anal erotism	شهوت مقعدی
anal sadism	ازارگری مقعدی
anal personality	شخصیت مقعدی
anal intercourse	جماع مقعدی
anal cleft	شکافمقعر
anal fin	بالمقعرماهی
anal proleg	مقعرمقدماتی
anal eroticism	شهوت مقعدی
anal character	منش مقعدی
stage	مقام
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
third stage	مرحلهسوم
second stage	مرحلهدوم
first stage	مرحلهاول
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to go on the stage	اکترشدن
to go on the stage	بازیگرشدن
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
stage	نیمکت اویزان
stage	منزل
stage	چوب بست
stage	مرحله
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	طبقه
stage	پایه وهله
stage	صحنه نمایش
stage	صحنه
stage	پرده گاه مرحله
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	اشکوب
stage	درجه مرحله
stage	اسکان دادن
stage	سکو
stage	در صحنه فاهرشدن
stage door	در عقب صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage director	مدیر نمایش
stage-struck	شیفتهی بازیگری
stage-managing	اداره کردن
stage-managing	کارگردانی کردن
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set	تعویض سن
termination stage	مرحله پایانی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage doors	در عقب صحنه
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
turbine stage	طبقه توربین
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
speed stage	سطح سرعت
speed stage	مرحله سرعت
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
stage manage	اداره کردن
stage managers	مدیر نمایش
stage managers	کارگردان نمایش
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
stage manage	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
mechanical stage	پایهمکانیکی
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage-managed	اداره کردن
stage clip	سطحنمایش
stage curtain	پردهنمایش
stage-manage	کارگردانی کردن
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
landing stage	حملباقایق
stage direction	مدیریت
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
stage manager	کارگردان نمایش
stage direction	کاگردانی
developmental stage	مرحله پیشرفت
differential stage	مرحله تفاضلی
energy stage	لایه انرژی
initial stage	طبقه نخستین
multi stage	چند طبقه
multi stage	چند مرحلهای
modulator stage	طبقه مدولاسیون
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
main stage	عرشه اصلی
main stage	طبقه اصلی
first audio stage	مرحله صوتی نخست
macro stage	مرحله کلان
flood stage	تراز بحرانی طغیان
larval stage	مرحله کرمی
input stage	طبقه اولیه
input stage	طبقه ورودی
developmental stage	مرحله تکوینی
oedipal stage	مرحله ادیپی
stage craft	فن درست کردن نمایش
stage coach	دلیجان
single stage	یک طبقه
single stage	یک طبقهای
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
converter stage	طبقه مبدل
stage manager	مدیر نمایش
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage fright	صحنه هراسی
oral stage	مرحله دهانی
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
killer stage	صافی رنگ
output stage	مرحله خروجی
phallic stage	مرحله التی
buffer stage	مرحله میانگیر
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
push pull stage	طبقه پوش- پول
high pressure stage	طبقه فشار قوی
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
power output stage	طبقه خروجی
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage production	تولید چند مرحلهای
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
low power stage	طبقه کم قدرت
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
multi stage press	پرس چند طبقه
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.