English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
anti-vibration handle دستهضدلغزش
Other Matches
per vibration نوسان داخلی بتن
vibration ارتعاشات
vibration لرزش ماساژ دادن
vibration نوسان
vibration اهتزاز
vibration ارتعاش
vibration لرزه نوسان
vibration جنبش
vibration تردید
vibration لرزش
twisting vibration ارتعاش رقاصکی
torsional vibration نوسان پیچشی
amplitude of vibration دامنه ارتعاش
symmetry vibration ارتعاش متقارن
stretching vibration ارتعاش کششی
sound vibration ارتعاش صوتی
scissoring vibration ارتعاش قیچی وار
vibration absorption میرایی نوسان یا ارتعاش
vibration amplitude دامنه ارتعاش
wagging vibration ارتعاش جنبانهای
vibration galvanometer گالوانومتر ارتعاشی
vibration excitation تحریک نوسان
vibration energy انرژی ارتعاشی
vibration damping میرایی نوسان
torsional vibration ارتعاش پیچشی
vibration damper نوسانگیر
vibration damper میراکننده نوسان
vibration sense حس ارتعاش
mode of vibration شیوه ارتعاش
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
energy of vibration انرژی ارتعاش
frequency of vibration تکرار ارتعاش
energy of vibration انرژی ارتعاشی
fundamental vibration ارتعاش اصلی
electromagnetic vibration ضربه گر الکترومغناطیسی
harmonic vibration ارتعاش هماهنگ
damped vibration ارتعاش میرا
breathing vibration ارتعاش تنفسی
insulation against vibration حفافت در برابر ارتعاش
lattice vibration ارتعاش شبکه
molecular vibration ارتعاش مولکولی
bending vibration ارتعاش خمشی
natural vibration نوسان طبیعی
natural vibration نوسان ازاد
forbidden vibration ارتعاشات ممنوع
free harmonic vibration ارتعاش هارمونیک ازاد
fundamental period vibration دوره اصلی ارتعاش
self excited/induced vibration نوسان خودالقایی
handle بکار بردن
this will a for a handle بکارمن نمیخورد
the handle to one's name لقب
handle گیره
this will a for a handle بدرمن نمیخورد
handle دستکاری کردن
handle دستگیره
handle دسته
handle دست زدن به
handle شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle ضامن دستگیره
handle گیره نگهدارنده
handle دست داشتن دسته
handle با دست عمل کردن
handle خرید و فروش کردن
handle سیم بین چکش و دستگیره
handle اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle مانور کردن
handle دست زدن
take-up handle دستهسوارکننده
handle سروکارداشتن با
handle رفتار کردن استعمال کردن
handle دسته گذاشتن
to handle something چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle احساس بادست
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle وسیله لمس
handle قبضه شمشیر
knurled handle دستگیره اج دار
jug handle شکاف به عرض دست
handle the ball دست زدن توپزن به توپ
scoop handle مشته
handle escutcheon روقفلی فرمان
handle escutcheon روقفلی دسته
handle bar فرمان
capstan handle هندل
carrier handle دستگیره حمل
carrier handle دسته حمل
crank handle اهرم دستی
handle bar دسته دوچرخه
to handle something with care چیزی را با احتیاط جابجا کردن
file handle دسته سوهان
fly off the handle <idiom> از کوره در رفتن
The handle of the bucket has come off. دسته سطل کنده شده
door-handle دستگیرهدر
types of handle انواعدسته
turning handle دستهچرخشگر
traversing handle دستهعرضی
hammer handle دسته چکش
handle bar دسته موتورسیکلت
door-handle اهرم در
the handle of the face بینی
lever handle دستگیره اهرم
lifting handle دستهبلندکننده
auxiliary handle دستهکمکی
basket handle گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
brake handle ترمزدستی
carrying handle دستهحمل
knob handle دکمهدستی
cross handle ضامنضربدری
door handle دستگیرهدر
elevating handle دستهبالابر
grab handle دستگیره
grip handle جادستی
guide handle دستهیراهنما
half handle نیمدسته
pull handle دستهکشش
retractable handle دستهجمعشو
safety handle دستهایمنی
man handle با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
operating handle دستگیره عامل
operating handle دستگیره کولاس
operating handle دستگیره راه اندازی
carriage handle دستگیرهحامل
pump handle زیاد تکان دادن
reshape handle دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
star handle دستگیره گردان
the handle of the face دماغ
charging handle دستهینشانگیر
starter handle دستهآغازگر
side handle دستهجانبی
shaped handle دستهحالتدهنده
insulated handle دستهعایقدار
balanced handle دسته تعادل
gun handle دستهتلمبه
oxygen control handle دستهکنترلاکسیژن
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
interior door handle دستهداخلدر
window winder handle دستگیرهحرکتدهندهشیشه
handle bar arm دسته فرمان
air brake handle دستهترمزهوایی
figure skiing handle دستهچوباسکی
inside door handle دستگیره داخل درب اتومبیل
pistol grip handle دستهنگهدارندهپیستون
I can handle (cope with) hom. از پس اوبرمی آیم
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
The door – handle has broken off. دسته درشکسته است
anti ضد
anti در مقابل
anti مخالف علیه
anti- تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یکی
anti پاد
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anti- برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
anti- سوئیچی که در حین کار مودم از زنگ زدن سایر تلفن ها جلوگیری میکند
anti- روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
anti- به معنای "مخالف "
anti انتی
anti- ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
To fly into a rage. To foly off the handle. آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
anti aircraft پدافند هوایی
anti-tank ضد تانک
anti aircraft ضد هوایی
anti-pollutants پادآلودگی
anti-freeze ضد یخ
anti-freeze آبگونهی ضد یخ
anti-theft دزدگیر
anti-hero نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-heroes نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-histamine ضد هیستامین
anti-histamine آنتی هیستامین
anti-histamine داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-histamines ضد هیستامین
anti-histamines آنتی هیستامین
anti-histamines داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-pollutant پادآلودگی
anti-clockwise بر خلافجهتعقربههایساعت
anti air ضد برتری هوایی دشمن
anti air ضد هواپیمایی
anti-Semitic مخالف نژاد سامی
anti-moth مواد ضد بید فرش
anti wear مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
anti-Semitic مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
anti semitism مخالف با یهودیان
anti-Semitism مخالف با یهودیان
anti semite ضد یهود
anti semite مخالف اقوام سامی
anti-Semite مخالف اقوام سامی
anti-Semites ضد یهود
anti-Semites مخالف اقوام سامی
anti social ضد اجتماعی
anti-social ضد اجتماعی
anti tr switch کلید ضد فرگیر
anti-Semite ضد یهود
anti-aircraft ضد هواپیما
anti-freeze پاد یخ
anti capitalist ضد سرمایه داری
anti icing ضد یخ
anti socialist ضد سوسیالیستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com