English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
army general staff ستاد عمومی ارتش
army general staff ستادنیروی زمینی
Other Matches
army staff ستاد نیروی زمینی
army staff ستادارتش
army staff ستاد نظامی
general staff ستاد ارتش
general staff ستاد کل
general staff ستادفرماندهی
general staff ستاد عمومی
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college دافوس
General manager . Director general . مدیر کل
staff پرسنل
staff کارمندان کارکنان
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staff تیر
staff چوب بلند
staff اعضاء هیئت
staff افسران صاحب منصبان
staff کارکنان
staff مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff پرسنل ستاد ستادی
staff قسمت ستاد
staff مخلوط سیمان و گچ
staff 1- ستاد 2- کارکنان
staff کارمندان
staff با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
army جمعیت
army دسته
army جیش
army سپاه گروه
army ارتش
army ارتش نیروی زمینی
army صف
army نیرو زمینی
army لشگر
the a of the army پیشرفت ارتش
editorial staff هیئت مدیره یانویسنده
staff gauge اشل دستی
staff of life مایه حیات
rammer staff چوب سمبه
staff levelling میر ترازیابی
staff manager رئیس کارگزینی
staff of life نان یا چیزی شبیه ان
staff officer افسر ستاد
staff section بخش ستادی
staff gauge اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
staff estimate براورد ستادی
staff duty کار ستادی
rammer staff دسته سمبه
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
special staff ستاد تخصصی
special staff ستاداختصاصی
staff college دانشگاه جنگ
staff coordination هماهنگی ستادی
quarter staff نیزه چوبی
staff duty وفیفه ستادی
staff duty ماموریت ستادی
paraprofessional staff کارکنان غیر تخصصی
member of staff کارمند
gangway staff نگهبان پله
levelling staff شاخص تراز
levelling staff میر
leveling staff ژالون نقشه برداری
joint staff ستاد مشترک
jacob's staff مسافت سنج
jack staff میله پرچم سینه
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
integrated staff ستاد توام
hand staff چوبدستی
hand staff دسته خرمن کوب
operating staff کارمندان عملیاتی
ensign staff میله پرچم پاشنه
directing staff ستاد هدایت کننده
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
brigade staff ستاد تیپ
personal staff ستاد شخصی
pack staff بارنگهدار
combined staff ستاد مرکب
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
conducting staff ستاد هدایت کننده
conducting staff ستاد هادی
pack staff بغچه نگه دار
operating staff متصدیان
directing staff ستاد هادی
half staff نیم افراشته
staff section قسمت ستادی دسته سمبه
tip staff عصای سر فلزی
the staff of old age عصای پیری
hotel staff کارکنان هتل
staff nurse سرپرستار
ground staff افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
Chief of Staff رئیس ستاد
Chiefs of Staff رئیس ستاد
treble staff موسیقی
leveling staff میر
technical staff کارمندان یا اعضای فنی
redeploy [staff] تبدیل کردن
staff sergeant گروهبان دوم
supervisory staff مباشرین
supervisory staff کارمندان مباشر
redeploy [staff] برگرداندن
redeploy [staff] عوض کردن
redeploy [staff] تغییر دادن
staff supervision نظارت ستادی
staff study بررسی ستادی
staff section قطعات سمبه
surveyor's staff ژالون نقشه برداری
army regulation نظام نامه ارتشی
army group گروه ارتش
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
army troops یکانهای رده ارتش
army in the field نیروی زمینی درصحنه عملیات
army terminals باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
army of observation عده دیدبانی
army of occupation نیروهای اشغالی
army stores فروشگاه ارتش
army of occupation نیروی اشغال کننده
army of occupation نیروی اشغالگر
army of occupation ارتش فاتح ارتش اشغالگر
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
army reserve احتیاط نیروی زمینی
army regulation مقررات ارتشی
army reserve قسمت احتیاط نیروی زمینی
Salvation Army تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
army helicopter چرخبال ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
army helicopter هلیکوپتر ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
conscript army ارتش سربازان وفیفه
to join the army به سربازی رفتن
field army ارتش
field army ارتش صحرایی
field army ارتش رزمی
to serve in the army درارتش خدمت کردن
army attache وابسته نظامی
department of the army وزارت نیروی زمینی
Territorial Army ارتشتحتآموزشبریتانیا
army troops عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
standing army ارتش دائمی
regular army ارتش منظم
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
army artillery توپخانه ارتش
army artillery توپخانه نیروی زمینی
theater army نیروی زمینی صحنه عملیات
army attache وابسته زمینی
army aviation هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
army aviator خلبان نیروی زمینی
army aviator خلبان هوانیروز نیروزفر
army base پادگان نیروی زمینی
regular army ارتش کادر ثابت
the red army ارتش سرخ
standing army ارتش منظم
standing army ارتش کادر ثابت
the losses of the army تلفات ارتش
the main army بخش عمده ارتش
secretary of the army وزیر نیروی زمینی
right wing of army پهلوی راست میمنه
right wing of army جناح یمین
active army ارتش کادر
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army base پایگاه نیروی زمینی
regular army ارتش دائمی
army commander فرمانده ارتش
army commander فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army corps سپاههای ارتش
army corpa سپاه
army forces نیروهای زمینی
army corps سپاههای نیروی زمینی
army corpa ستون
army depot امادگاه نیروی زمینی
army forces نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
to lead an army لشکر کشیدن
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
marked levelling staff میر مدرج
assistant chief of staff, g رکن یکم اداره یکم
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
marked levelling staff میر ترازگیری
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
assistant chief of staff, g معاونت پرسنلی
assistant chief of staff معاونت
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
deaputy chief of staff رئیس رکن از رده سپاه به بالا
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
water staff gauge اشل اندازه گیری عمق اب
army deposit fund پس انداز انفرادی افراد
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
army postal clerk متصدی پست ارتشی
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
army personnel center مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
The army had to retreat from the battlefield. ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
reserve army of unemployed سپاه ذخیره بیکاران
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
industrial reserve army ارتش ذخیره صنعتی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com