Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
Other Matches
army corps
سپاههای ارتش
army corps
سپاههای نیروی زمینی
women's army corps
ارتش زنان
women's army corps
قسمت زنان ارتش
corps
هیات
corps
لشگر
corps a corps
تماس بدنی
corps
جسد
corps
سپاه
corps
م عده لشکر
corps
دسته
corps
گروه
corps
هیئت
Peace Corps
سپاه صلح
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
artillery corps
رسته توپخانه
esprit de corps
روح گروهی
esprit de corps
غرور نظامی روح یگانگی
esprit de corps
حمیت قسمتی
esprit de corps
روحیه قسمتی
esprit de corps
روح رفاقت
esprit de corps
روح صمیمت و یگانگی دسته جمهی
artillery corps
قسمت توپخانه
corps de logis
[بلوک سیمانی اصلی در ساختمان]
veterinary corps
رسته دامپزشکی
volunteer corps
سپاه داوطلب
spirit de corps
روح یگانگی و اتحاد
spirit de corps
غرور نظامی
spirit de corps
حمیت قسمتی
spirit de corps
روحیه قسمتی
signal corps
قسمت مخابرات
signal corps
رسته مخابرات
press corps
گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
diplomatic corps
هیات نمایندگان سیاسی
espirit de corps
روحیه گروهی
corps troops
یکانهای سپاه
corps diplomatique
هئیت نمایندگان سیاسی
corps commander
فرمانده سپاه
corps artillery
توپخانه سپاه
consular corps
هیات کنسولی
corps artillery
توپخانه همراه سپاه
diplomatic corps
هیات سیاسی
diplomatic corps
هیات دیپلماتیک
at nurse
در دست دایه
nurse
مهد پرورشگاه
nurse
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
at nurse
در توجه دایه
nurse
شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurse
پروراندن پرستاری کردن
nurse
دایه
nurse
پرستار
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
health nurse
پرستار ارتشی
male nurse
مردپرستار
nurse a grudge
<idiom>
احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
to put out to nurse
بدایه سپردن
district nurse
پرستار سرخانه
male nurse
پرستار مرد
visitig nurse
پرستار سیار
charge nurse
سر پرستار
dry nurse
لله
nurse child
فرزند رضائی
nurse of liberty
پرورشگاه یا مهد ازادی
nurse maid
دختر پرستار
nursling or nurse
شیر خوار
nursling or nurse
کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
practical nurse
کمک پرستار
psychiatric nurse
پرستار روانی
put out to nurse
بدایه سپردن
put out to nurse
به پرستارسپردن
registered nurse
پرستار دیپلمه دارای پروانه رسمی
health nurse
نرس ارتشی
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
dry nurse
دایه
dry nurse
پرستاری که به بچه شیر ندهد
sick nurse
پرستار بیمار
nursery nurse
پرستارنگهداربچه
staff nurse
سرپرستار
wet nurse
دایه
wet nurse
دایگی
wet nurse
پرستاری کردن
wet-nurse
دایه
nurse child
فرزند خوانده
wet-nurse
دایگی
To nurse a grudge against someone.
از کسی کینه بدل گرفتن
She is experienced nurse.
پرستار پر تجربه ای است
wet-nurse
پرستاری کردن
adjutant general corps casual
منتصب به اجودانی
Qualified Nurse
[female]
[British]
کمک بهیار
[زن]
[شغل]
[پزشکی]
Qualified Nurse
[female]
[British]
کمک پرستار
[زن]
[شغل]
[پزشکی]
Qualified Nurse
[male]
[British]
کمک بهیار
[مرد]
Qualified Nurse
[male]
[British]
کمک پرستار
[مرد]
licensed practical nurse
[LPN]
[female]
[American]
کمک بهیار
[زن]
[شغل]
[پزشکی]
licensed practical nurse
[LPN]
[male]
[American]
کمک بهیار
[مرد]
licensed practical nurse
[LPN]
[male]
[American]
کمک پرستار
[مرد]
licensed practical nurse
[LPN]
[female]
[American]
کمک پرستار
[زن]
[شغل]
[پزشکی]
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
army
لشگر
army
ارتش
army
سپاه گروه
army
صف
army
ارتش نیروی زمینی
the a of the army
پیشرفت ارتش
army
جیش
army
دسته
army
نیرو زمینی
army
جمعیت
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
right wing of army
جناح یمین
standing army
ارتش دائمی
the main army
بخش عمده ارتش
the red army
ارتش سرخ
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
نیروی زمینی صحنه عملیات
to lead an army
لشکر کشیدن
to outflank an army
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
to join the army
به سربازی رفتن
to serve in the army
درارتش خدمت کردن
the losses of the army
تلفات ارتش
standing army
ارتش کادر ثابت
army helicopter
چرخبال ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
army helicopter
هلیکوپتر ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
regular army
ارتش منظم
regular army
ارتش کادر ثابت
regular army
ارتش دائمی
right wing of army
پهلوی راست میمنه
secretary of the army
وزیر نیروی زمینی
standing army
ارتش منظم
Territorial Army
ارتشتحتآموزشبریتانیا
active army
ارتش کادر
army depot
امادگاه نیروی زمینی
army forces
نیروهای زمینی
army forces
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
army group
گروه ارتش
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
army in the field
نیروی زمینی درصحنه عملیات
army aviation
هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
army of observation
عده دیدبانی
army of occupation
نیروهای اشغالی
army of occupation
نیروی اشغال کننده
army of occupation
نیروی اشغالگر
army of occupation
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
army regulation
نظام نامه ارتشی
army corpa
ستون
army corpa
سپاه
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
army artillery
توپخانه ارتش
army artillery
توپخانه نیروی زمینی
army attache
وابسته نظامی
army attache
وابسته زمینی
army aviator
خلبان نیروی زمینی
army aviator
خلبان هوانیروز نیروزفر
army base
پایگاه نیروی زمینی
army base
پادگان نیروی زمینی
army commander
فرمانده ارتش
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
army regulation
مقررات ارتشی
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
field army
ارتش
army troops
عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
army troops
یکانهای رده ارتش
army staff
ستادارتش
Salvation Army
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
army staff
ستاد نظامی
army stores
فروشگاه ارتش
army terminals
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
army staff
ستاد نیروی زمینی
department of the army
وزارت نیروی زمینی
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
field army
ارتش رزمی
field army
ارتش صحرایی
army national guard
گارد ملی وابسته به نیروی زمینی
army training program
برنامه اموزش نظامی
army training program
برنامه اموزش نیروی زمینی
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
army beta test
ازمون بتای ارتش
The army had to retreat from the battlefield.
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
left wing of army
جناح یسار
army alpha test
ازمون الفای ارتش
combined arms army
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army
ارتش مرکب
chief army censor
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
assistant secretary of the army
معاون وزیر نیروی زمینی
army assault team
تیم هجومی نیروی زمینی
to discharge someone without honor
[from the army]
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
left wing of army
پهلوی چپ میسره
army training test
راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
army service area
منطقه عقب ارتش
army service area
منطقه سرویس نیروی زمینی
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army personnel system
سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
army post office
پستخانه نیروی زمینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com