English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (9 milliseconds)
English Persian
army reserve احتیاط نیروی زمینی
army reserve قسمت احتیاط نیروی زمینی
Search result with all words
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
industrial reserve army ارتش ذخیره صنعتی
reserve army of unemployed سپاه ذخیره بیکاران
reserve army of unemployed ارتش ذخیره بیکاران
Other Matches
reserve ذخیره کردن اختصاص دادن
reserve قید شرط
reserve مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
reserve نگهداشتن
with reserve بقید احتیاط
under reserve تحت تضمین
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to have something in reserve چیزی درچنته داشتن
reserve کتمان حقیقت
reserve عضو علی البدل
reserve مدارا
reserve توداربودن
reserve احتیاط یدکی
reserve ذخیره
reserve پس نهاد
reserve پس نهاد کردن
reserve کنار گذاشتن
reserve اندوختن اندوخته
reserve نگه داشتن اختصاص دادن
reserve از پیش حفظ کردن
reserve رزرو کردن
reserve احتیاط
reserve اندوخته
reserve ذخیره کردن
operational reserve احتیاط عملیاتی
nature reserve اندوختگاه نیادی
payment under reserve پرداخت تحت تضمین
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
reserve accumulator انباره کمکی
operational reserve ذخیره عملیاتی
reserve buoyancy حجم بالاتر از خط ابخور ناو
reserve buoyancy جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
reserve center مرکز احتیاط
reserve center مرکز اموزش احتیاط
national reserve پاستگاه ملی
national reserve اندوختگاه ملی
battle reserve ذخیره جنگی
battle reserve احتیاط جنگی
capital reserve ذخیره سرمایه
capital reserve اندوخته سرمایه
central reserve سکوی وسط
central reserve سکوی میانی
equipment reserve ذخیره تجهیزاتی
floating reserve احتیاط سیال
floating reserve نیروی ذخیره احتیاط متحرک
general reserve احتیاط عمومی
gold reserve اندوخته طلا
liability reserve ذخیره بدهیها
mobile reserve احتیاط متحرک
reflex reserve پس مانده بازتاب
reserve components قسمتهای احتیاط ارتش
reserve curreny ارز ذخیره
reserve price قیمت پایه در حراج
reserve requirement مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
reserve requirements ذخائر مورد نیاز
reserve stock اماد ذخیره
reserve stock موجودی ذخیره
rolling reserve اماد ذخیره غلطان
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
stone reserve ذخیره سنگ
tactical reserve احتیاط تاکتیکی
tactical reserve نیروهای احتیاط تاکتیکی
paper in reserve کاغذذخیرهای
reserve parachute چترذخیرهای
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
Could you reserve a room for me? آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
reserve price قیمت نهایی بهای قطعی
reserve curreny پول ذخیره
reserve echelon رده احتیاط
reserve factor نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
reserve force نیروی احتیاط
reserve fund سرمایه احتیاطی
reserve fund وجوه ذخیره
reserve fund وجوه اندوخته
reserve mobilization بسیج احتیاطها
reserve mobilization بسیج نیروهای احتیاط
reserve officer افسر وفیفه
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
reserve price اخرین بها
reserve price بهای قطعی
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
nature reserve اندوختگاه طبیعی
reserve officer افسر احتیاط
federal reserve system سیستمی که به موجب ان
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
federal reserve system نظام فدرال رزرو
auction sale without reserve فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
federal reserve system سیستم ذخیره فدرال
federal reserve system ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
strict nature reserve اندوختگاه طبیعی بازداشته
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
fuel reserve tank مخزن ذخیره سوخت
army ارتش
army جیش
army ارتش نیروی زمینی
army سپاه گروه
the a of the army پیشرفت ارتش
army نیرو زمینی
army دسته
army لشگر
army صف
army جمعیت
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
army corps سپاههای نیروی زمینی
army artillery توپخانه نیروی زمینی
army attache وابسته نظامی
army attache وابسته زمینی
army artillery توپخانه ارتش
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
active army ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
right wing of army جناح یمین
right wing of army پهلوی راست میمنه
active army ارتش کادر
army aviation هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
army aviator خلبان نیروی زمینی
army corps سپاههای ارتش
the main army بخش عمده ارتش
army corpa سپاه
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
army commander فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army commander فرمانده ارتش
army base پادگان نیروی زمینی
army base پایگاه نیروی زمینی
army aviator خلبان هوانیروز نیروزفر
secretary of the army وزیر نیروی زمینی
to join the army به سربازی رفتن
to serve in the army درارتش خدمت کردن
the losses of the army تلفات ارتش
Territorial Army ارتشتحتآموزشبریتانیا
the red army ارتش سرخ
conscript army ارتش سربازان وفیفه
theater army نیروی زمینی صحنه عملیات
to lead an army لشکر کشیدن
standing army ارتش دائمی
army helicopter چرخبال ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
standing army ارتش منظم
standing army ارتش کادر ثابت
army helicopter هلیکوپتر ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
Salvation Army تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
army troops عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
army staff ستاد نیروی زمینی
army staff ستاد نظامی
army stores فروشگاه ارتش
army terminals باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
army regulation مقررات ارتشی
army of observation عده دیدبانی
army of occupation نیروهای اشغالی
army of occupation نیروی اشغال کننده
army of occupation نیروی اشغالگر
field army ارتش
field army ارتش صحرایی
field army ارتش رزمی
army regulation نظام نامه ارتشی
department of the army وزارت نیروی زمینی
army troops یکانهای رده ارتش
army of occupation ارتش فاتح ارتش اشغالگر
army in the field نیروی زمینی درصحنه عملیات
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
army corpa ستون
army depot امادگاه نیروی زمینی
army forces نیروهای زمینی
army forces نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
regular army ارتش دائمی
regular army ارتش کادر ثابت
army staff ستادارتش
army group گروه ارتش
regular army ارتش منظم
army training program برنامه اموزش نیروی زمینی
army training program برنامه اموزش نظامی
army deposit fund پس انداز انفرادی افراد
Swiss army knife دستهچاقوسوئیسی
army training test راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
women's army corps قسمت زنان ارتش
women's army corps ارتش زنان
To what do you attributeThe failure of the army? شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
army service area منطقه سرویس نیروی زمینی
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
army program memorandum لایحه برنامههای نیروی زمینی
The army had to retreat from the battlefield. ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
army service area منطقه عقب ارتش
army program memorandum لایحه برنامههای ارتشی
assistant secretary of the army معاون وزیر نیروی زمینی
army postal clerk متصدی پست ارتشی
army post office شعبه پستی نیروی زمینی
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
army material command فرماندهی اماد نیروی زمینی
army alpha test ازمون الفای ارتش
army management structure سازمان مدیریت نیروی زمینی
army personnel system سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army assault team تیم هجومی نیروی زمینی
army general staff ستادنیروی زمینی
army beta test ازمون بتای ارتش
army general staff ستاد عمومی ارتش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com