Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
arrow head
نوک پیکان
arrow head
سرتیز
arrow head
خط میخی
arrow head
علامت پیکان
arrow head
پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
Other Matches
arrow
تیر
arrow
خدنگ
arrow
پیکان
arrow
سهم
arrow
بردار
arrow rest
تکیه گاه تیر روی کمان
bow and arrow
تیر و کمان
hanging arrow
تیر اویزان شده به هدف
arrow-loop
شکاف تهویه
field arrow
تیرهای تیراندازی صحرایی
wind arrow
پیکانباد
arrow pointer
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
arrow keys
کلیدهای جهت
arrow keys
حرکت دهد
arrow keys
مجموعهای از چهار کلید در صفحه کلید که نشانه گر را در صفحه به بالا و پایین و چپ و راست
the point of an arrow
پیکان
target arrow
تیر مخصوص تیراندازی
arrow diagram
نمودار برداری
arrow block
بلوک پیکانی
flight arrow
تیر مخصوص تیراندازی باپرواز منحنی و طویل
broad arrow engine
موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
head to head polymer
بسپار سر به سر
head first
باکله
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
over head
هزینه سربار
R/W head
HEAD WRITE/READ
R/W head
وسیله
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head
دیوانه شدن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
well head
سر چشمه
head-first
باکله
head first
از سر سراسیمه
keep one's head
دست پاچه نشدن
keep one's head
خونسردبودن
head well
چاه پیشکار
head well
مادر چاه
head way
پیشروی
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشرفت
head way
بجلو
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head to head
رقابت شانه به شانه
head first
سربجلو
with head on
سربه پیش سر به جلو
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
keep one's head
<idiom>
go head
ادامه بدهید بفرماید
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
per head
متوسطمیانگین
go head
پیش بروید
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
Off with his head !
سرش را ببرید !
one way head
سریکجهته
head up
<idiom>
رهبر
go to head of
مست کردن
to head off
عازم شدن
[گردش]
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
from head to f.
ازسرتاپا
head
سرستون
head
ضربه با سر
head
سردرخت
head
عنوان مبحث
head
اصلی
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
دهنه ابزار
head
منتها درجه موی سر
head
موضوع
head
سالار عنوان
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
عمده
head
مهم
head
افت
head
ارتفاع فشاری
head
راس
head
نوک پیکان
head
فرق سرصفحه
head
سرفشنگ
head
عناصر اولیه ستون
head
پیش رو
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
دربالا واقع شدن
head
خط سر
head
هد
head
انتهای میز بیلیارد
head
فهم
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
دماغه
head-on
نوک به نوک
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
سرپل توالت ناو
head
کله
head on
شاخ بشاخ
head on
از سر
head on
از طرف سر
head
سر
head-on
از سر
head on
روبرو
head on
نوک به نوک
head-on
شاخ بشاخ
head-on
از طرف سر
head-on
روبرو
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
دارای سرکردن
head
نوک
head
بخش بالایی وسیله
head
ابتداء
head
راس عدد
head
انتها دماغه
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
دهانه
head
رئیس
head
شبکه یا بدنه
head
: سرگذاشتن به
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
round head
سر گرد
read head
نوک خواننده
to poke one's head
با سرپایین اویخته راه رفتن
round head
برگردان
raise its head
پدید امدن
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
recording head
نوک ضبط
record head
نوک ضبط
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
raw head
نوک خواندن
raw head
نوک خواننده
read head
نوک خواندن
read head
هد خواندن راس خواندن
rivet head
کله پرچ
scald head
کچلی
sculptured head
پیکره سر ادمی
swelled head
خودخواه
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head
سجود
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
tension head
بار کشش
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
static head
فشار ایستایی
to poke one's head
دولادولا راه رفتن
sculptured head
سردیس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
splash head
پاشش گیر
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
shock head
انبوه گیسو
shock head
دارای موی فراوان
spear head
گروه جلودار
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head
سر هرزگرد
to gather head
نیروگرفتن
the crown of the head
فرق سر
it turned my head
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
lose one's head
دیوانه شدن
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head
ارتفاع موثر
long head
زیرکی
long head
دوراندیشی
keep one's head above water
رهایی یافتن
keep one's head above water
قصر دررفتن
knock on the head
خنثی کردن
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
نقش بر اب کردن
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
knurled head
سر عدسی اج دار
lapping head
سمبه توپ
lapping head
سمبه فلزی
letter head
سر کاغذ
letter head
کاغذیکه نشان چاپی دارد
output per head
تولید سرانه
output per head
بازده سرانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com