English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
artificial delay line خط تاخیر
Other Matches
delay line خط تاخیر
delay line خط تاخیری
sonic delay line خط تاخیری صوتی
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
magnetic delay line خط تاخیر مغناطیسی
mercury delay line خط تاخیری جیوهای
mercury delay line روش مرتب کردن داده ها به صورت پاس ها در طول جیوه
mercury delay line داده خوانده می شد
mercury delay line تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
delay line storage یک دستگاه ذخیره که شامل یک خط تاخیری و وسیلهای برای درج مجدد اطلاعات بدرون خط تاخیری میباشد
delay line register ثبات با خط تاخیری
acoustic delay line خط تاخیر دهنده صوتی
artificial ساختگی
artificial بدلی
artificial مصنوعی
artificial language زبان مصنوعی
artificial recharge تغذیه مصنوعی
artificial persons اشخاص حقوقی
artificial horizon یکی از الات اصلی کابین خلبان که وضعیت هواپیما را نسبت به افق نشان میدهد
artificial magnet مغناطیس صنعتی
artificial lighting روشنائی مصنوعی
artificial lake دریاچه مصنوعی
artificial route مسیر مصنوعی
artificial suporters وسایل محافظتی
artificial stone سنگ ساختمانی
artificial stone سنگ مصنوعی
artificial silk ابریشم مصنوعی
artificial satellite قمر مصنوعی
artificial satellite 2 satellite : syn
artificial satellite ماهواره
artificial fly پرندهمصنوعی
artificial horizon افق مصنوعی
artificial daylight فلق فاهری
artificial climbing صعود مصنوعی
artificial antenna انتن کمکی
artificial aids وسایل کمکی
artificial aging افزایش استحکام الومینیوم
artificial respiration تنفس مصنوعی
artificial respiration تنفس مصنوعی resuscitation : syn
artificial light نور مصنوعی
artificial daylight سپیده دم مصنوعی
artificial ground زمین مصنوعی
artificial intelligence هوش ماشینی
artificial intelligence هوش مصنوعی
artificial horizon افق مجازی
artificial intelligence هوش ساختگی
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial expended clay رس منبسط شده مصنوعی
to place [put] somebody in an artificial coma کسی را بیهوش کردن [پزشکی]
delay به تاخیر انداختن
delay عملیات تاخیری
delay درنگ
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay خیری ایجاد کردن در چیزی
delay وسیله ایکه برای سیگنالی طول می کشد تا ارسال شود
delay خیر داده کاملاگ خوانده میشود
delay دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delay یچ بسته به دیگری عبور میکند
delay بتاخیرانداختن تعلل
delay به تاخیر افتادن تاخیرکردن
non delay ماسوره بی تاخیر
delay دیرکرد
non delay بدون تاخیر
to delay به تعویق انداختن
delay تاخیر
to delay عقب انداختن [زمان]
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
It was not worth all that delay . به اینهمه معطلی نمی ارزید
delay distortion اعوجاج تاخیری
altitude delay افت ارتفاع امواج رادار
arming delay تاخیر در مسلح شدن
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
propagation delay تاخیر انتشار
delay equalizer برابر کننده تاخیر
delay en route تاخیر درحین حرکت در مسیر
delay en route تاخیر در حین راه
delay element عنصر تاخیری
delay circuit مدار تاخیر
delay arming مکانیسم تاخیری
delay arming مسلح کننده تاخیری
delay allowance زمان تقسیم
delay time زمان تاخیر
delay action عملیات تاخیری
delay equalizer متعادل کننده تاخیری
delay fuze ماسوره تاخیری
propagation delay 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
propagation delay تاخیر پخش
rotational delay تاخیر چرخشی
seek delay تاخیر پیگردی
external delay تاخیر خارجی
height delay زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
ignition delay تاخیر اختراق
delay position موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
delay position موضع تاخیری
fuze delay ماسوره تاخیری
delay action عمل تاخیری
magnetic delay تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
interest for delay بهره دیرکرد
coding delay تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
to delay the proceedings به تأخیر انداختن دادرسی
delay release sinker وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
delay action voltage ولتاژ تاخیری
time delay relay رله تاخیری
delay zction firing عمل احتراق با تاخیر
time delay device دستگاه تاخیردار
delay zction firing دیرسوزی
delay action fuse فیوز تاخیری
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line out با خط علامت گذاشتن
down the line ضربه از کنار زمین
on line help کمک مستقیم
along line در خط
down the line <idiom> درآینده
on the line هواپیمای اماده پرواز
to come in to line موافقت کردن
out of line خارج از خط جبهه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down line بار کردن پایین خطی
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
mean line خط میان
the line صف
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
in line شمشیر در وضع حمله
to come in to line در صف امدن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
by-line خط دوم یافرعی
line by line سطر به سطر
in line همراستا
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
old line محافظه کار
along line در امتداد خطوط
all along the line در همه جا
all along the line درامتدادهمه خط
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
on line داخل رده
line در سمت
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
line سیم
line جبهه جنگ
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
line صفی در خط
line-up ردیف ایستادن تیم
line خط صف
on line در خط
line : خط کشیدن
line خط انداختن در
line خط دار کردن
line بخط کردن
line اراستن
line ترازکردن
line استرکردن
line پوشاندن
line خط
line طناب خط
line حدود رویه
line طرز
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
line of d. مرز
line شعبه
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line of d. حد فاصل
line رشته
line لاین
line محصول
off line منفصل
off line قطع
off line غیر متصل
off line برون خطی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
on line مورداستعمال
on line درون خطی
in line <idiom> با محدودیت متداول
line دهنه
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
line جاده
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line طناب سیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com