Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
assistant chief of staff, g (operations
معاونت عملیات
assistant chief of staff, g (operations
رکن سوم اداره سوم
Other Matches
assistant chief of staff, g
رکن یکم اداره یکم
assistant chief of staff, g
معاونت پرسنلی
assistant chief of staff
معاونت
assistant chief of staff
معاون رئیس ستاد
assistant chief of staff,g (intelligenc
معاونت اطلاعات
assistant chief of staff,g (intelligenc
رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff,g(civil affair
معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
chief of naval operations
فرمانده عملیات دریایی
Chief of Staff
رئیس ستاد
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
joint chief of staff
رئیس ستاد مشترک
vice chief of staff
دستیاررئیس ستاد
deaputy chief of staff
رئیس رکن از رده سپاه به بالا
assistant
<adj.>
کمک کننده
assistant
کمک
assistant
یاور
assistant
همدست
assistant
<adj.>
دارای مزیت
assistant
<adj.>
بدرد خور
assistant
<adj.>
کمک دهنده
assistant
معاون
assistant
دستیار
assistant
بردست ترقی دهنده
assistant
نایب
assistant
<adj.>
به درد بخور
assistant trainer
کمک مربی
craftsman assistant
کارگر
script assistant
معاون برنامه نویسی
notary assistant
دفتر یار
assistant timer
زمانکمکی
assistant navigator
کمک افسر راه
assistant driver
کمک راننده
shop assistant
دستیار مغازه دار
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
assistant driver
شاگرد شوفر
assistant coach
کمک مربی
assistant prosecutor
دادیار
assistant scout mater
رسدیار
assistant secretary of the army
معاون وزیر نیروی زمینی
notary's public assistant
دفتریار
water bailiff's assistant
دمبی ابیار
operations
نحوه استفاده ازدستگاهها
f.of operations
حوزه عملیات
operations
عملیات
building operations
عملیات ساختمانی
radiological operations
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
operations room
اتاق عملیات
chemical operations
عملیات شیمیایی
psychological operations
عملیات روانی
over the beach operations
عملیات کرانهای
over the beach operations
عملیات ساحلی
operations room
centre combatinformation: syn
operations research
تحقیق در عملیات
operations research
تحقیقات از نظر کار و عملیات یک قسمت یا دستگاه
operations personal
پرسنل عملیات
concept of operations
تدبیر عملیات
concept of operations
روش اجرای عملیات
concrete operations
عملیات عینی
continuity of operations
مداومت عملیات
continuity of operations
تسلسل عملیات
covert operations
عملیات مخفی
covert operations
عملیات پنهانی
denial operations
عملیات ممانعتی
denial operations
عملیات ممانعتی در مقابل نفوذدشمن
formal operations
عملیات صوری
deputy for operations
معاونت عملیات
joint operations
عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
logical operations
عملیات منطقی
operations detachment
عنصرعملیات رسد عملیات
operations detachment
قسمت مسئول عملیات
operations code
رمز عملیاتی
operations code
کد عملیاتی
operations analysis
تجزیه و تحلیل عملیات
night operations
عملیات شبانه
clearing operations
عملیات مین روبی
clearing operations
عملیات پاک کردن مین
combat operations
مرکز عملیات رزمی
combined operations
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
maritime operations
عملیات دریایی یا ناوگانی
flight operations
عملیات پرواز
airmobile operations
عملیات متحرک هوایی
Military operations.
عملیات نظامی
air operations
میز ردنگاری هوایی
airhead operations
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
airmobile operations
عملیات هوارو
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
terminal operations
عملیات اسکلهای
terminal operations
عملیات بارانداز
stability operations
عملیات تامین ثبات داخلی
stability operations
عملیات ارام سازی
air operations
عملیات هوایی
special operations
عملیات مخصوص یا ویژه
theater of operations
صحنه عملیات
base of operations
پایگاه عملیات
base of operations
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
computer operations manager
مدیر عملیات کامپیوتر
data transfer operations
عملیات انتقال داده
Counter – espionage operations k.
عملیات ضد جاسوسی
joint amphibious operations
عملیات مشترک اب خاکی
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
aerospace projection operations
بالای منطقه عملیات
open market operations
عملیات بازار ازاد
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
the four basic arithmetic operations
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
black market operations
عملیات بازار سیاه
air ground operations
عملیات مشترک زمینی وهوایی
air area operations
عملیات منطقه هوایی
vehicle used for migrant-smuggling operations
خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
in chief
مخصوصا
in chief
بویژه
chief
رئیس
chief
افسرفرمانده
the new chief was a nothing
رئیس تازه یک ادم بی وجودی بود
chief
مهم
chief
عمده
chief
فرمانده
chief
قائد سالار
chief
پیشرو
chief
سر
the chief justice
قاضی القضات
section chief
رئیس قبضه
dexter chief
سرقسمتراست
section chief
فرمانده رسد فرمانده قبضه
chief negotiator
سرپرست مذاکرات
chief suspect
آدم مورد شک اصلی
[به گناهی]
necker chief
دستمال گردن
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
sinister chief
منحنیابتدایی
Chief Constable
فرماندهپلیس
chief timekeeper
داورتایمنگهدار
centre chief
مهاجممیانی
thunder chief
نوعی هواپیمای یک موتوره وسوپرسونیک قابل حمل بمب اتمی
line chief
مکانیسین تعمیرات هواپیما
necker chief
کاشکول نظامی
engineer in chief
سر مهندس
chief tomn
حاکم نشین
chief of boat
سکانی قایق
chief of police
رئیس شهربانی
communication chief
رئیس ارتباطات
chief of protocol
رئیس تشریفات
commander in chief
فرمانده کل قوا سر فرماندهی
commander in chief
فرمانده کل
chief of state
رئیس دولت
chief programmer
سازمان برنامه نویسی
commander in chief
فرمانده کل
chief rabbi
خاخام باشی
chief rabbi
مجتهدیهود
chief referee
سرداور
chief of boat
فرمانده قایق
chief residence
مقرعمده حاکم نشین
chief tomn
امیر نشین
chief engineer
سرمهندس
chief engineer
مدیر ماشین
commander-in-chief
فرمانده کل
Chief Justices
رئیس دیوان عالی
Chief Justices
قاضی اعظم
Chief Justices
قاضی القضات
Chief Justices
رئیس دادگاه
Chief Justice
رئیس دیوان عالی
Chief Justice
قاضی القضات
communication chief
رئیس مخابرات یکان
commanders-in-chief
فرمانده کل
Chief Justice
قاضی اعظم
Chief Justice
رئیس دادگاه
chief draughtsman
سرنقشه کش
chief clerk of the court
مدیر دفتر دادگاه
the pro tem chief
رئیس موقت
air chief marshal
سپهبد هوایی
chief army censor
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
chief programmer team
سرپرست یک تیم برنامه نویسی
chief petty officer
ناو استوار یکم
chief petty officer
ناوبان دوم
chief petty officeer
ناو استوار یکم
chief warrant officer
استوار یکم
lord chief justice
رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
staff
پرسنل ستاد ستادی
staff
پرسنل
staff
کارکنان
staff
افسران صاحب منصبان
staff
کارمندان
staff
قسمت ستاد
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
کارمندان کارکنان
staff
چوب پرچم ستاد ارتش
staff
1- ستاد 2- کارکنان
staff
مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff
مخلوط سیمان و گچ
staff
تیر
staff
چوب بلند
staff
اعضاء هیئت
senior chief petty officer
ناوبان یکم
deputy chief of naval operation
جانشین فرماندهی نیروی دریایی
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
the chief mufii in the ottoman empire
شیخ الاسلام
master chief petty officer
استوار یکم
master chief petty officer
ناو استواریکم
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com