English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (4 milliseconds)
English Persian
assize town شهر مقر دادگاه جنایی
Other Matches
assize هیئت قضات یا منصفه
assize محکمهء جنایی
assize نرخ قانونی
assize واحد وزن وپیمانه
assize فرمان
assize مشیت
assize محکمه
assize rent اجاره مسلم ومعین
assize rent اجرت المسمی
assize court دادگاه جنایی
assize court محاکم سیار جنایی
from out of town از خارج [از شهر]
town شهر
town شهرک
town شهر کوچک
out of town بیرون شهر
Get out of town! <idiom> جدی می گی؟ [اصطلاح روزمره]
Get out of town! <idiom> شوخی میکنی؟ [اصطلاح روزمره]
It's all over town. <idiom> این خبر درشهر پراست.
go to town <idiom>
from out of town از بیرون [از]
the town گردش وسیاخت درشهر
new town شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
town شهر کوچک
town شهر
town شهرک
town قصبه
town شهر کوچک قصبه حومه شهر
town خرده شهر
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
The town has a European look. این شهر قیافه اروپایی دارد
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
town halls تالار انجمن شهر
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
To be the talk of the town. سرزبانها افتادن
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
shanty town حصیرآباد
shanty town کوخگاه
shanty town گدامحله
shanty town بیغوله
small-town وابسته به شهرهای کوچک
small-town شهرستانی
small-town کم سروصدا
boom town شهرصنعتیشده
Road Town توانائیدرقضاوتعادلانه
Is there a bus into town? آیا اتوبوس برای شهر هست؟
country town شهرستان
town hall تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall کاخ شهرداری
town hall عمارت شهرداری
to work out of town در حومه [بیرون] شهر کار کردن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
town hall تالار انجمن شهر
town halls تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls کاخ شهرداری
Company town شهرک کارگران
town halls عمارت شهرداری
town meeting انجمن شهری
provincial town شهرستان
county town شهر مقراستاندار
home town زادشهر
town crier جارچی
post town شهری که پستخانه مستقل دارد
principal town شهر عمده
satellite town پیراشهر
test town شهر مورد ازمایش
test town شهرمورد نمونه گیری
the outskirts of the town حومه شهر
town criers جارچی
town house خانه شهری
man about town مرد فعال اجتماعی وجهانی
county town حاکم نشین استان
in the navel of the town در ناف شهر
town planning شهرسازی
town houses گدا خانه دارالمساکین
town houses خانه شهری
town house گدا خانه دارالمساکین
ghost town شهر متروک
corporate town شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
to patrol a town شهری را گشت زدن
town planner مهندس شهرساز
town wall باروی شهر
town fog نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town council انجمن شهرداری
w kilometres of the town در2 کیلومتری شهر
we fixed in the town در شهر ماندیم
Cape Town بندر کیپ تاون
town meeting انجمن بلدی شورای شهری
town council انجمن شهر
George Town بندر جرج تاون
George Town نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
home town شهر موطن
town clerk کارمند شهرداری یافرمانداری
home town زادگاه
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
home town خاستگاه
town manager شهردار انتصابی
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
paint the town red <idiom> اوقات خوشی داشتن
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
A single town and two different rates!. <proverb> یک شهر و دو نرخ؟!.
Which bus goes to the town centre? کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
to paint the town red مستی کردن اشوب کردن
to paint the town red عربده کردن
We painted the town red . تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
small country town شهرستان کوچک
He cried the news all over the town . با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
He is a bih shot ( noise ) in this town . جزو کله گنده های شهر است
The town is famous for its hot springs . این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com