Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English
Persian
asymmetrical lift
برای نامتقارن
Other Matches
asymmetrical
نامتقارن
asymmetrical
بی قرینه
asymmetrical
غیر متقارن
asymmetrical
بی تناسب
asymmetrical sweep
باد انحرافی لغزش هواپیما از مسیر
asymmetrical distortion
اعوجاج نامتقارن
asymmetrical conductivity
برقرسانایی بی تقارن
asymmetrical bars
میلههاینامتقارن
asymmetrical sweep
لغزش انحرافی
asymmetrical sideband transmission
پخش باند جانبی مانده
lift
برداشتن
lift
رفع کردن
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift well
چاه بالابر
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift well
چاه اسانسور
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift
آسانسور
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
بالابر
lift
بلند کردن
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
اسانسور
lift
حمل کردن
lift
حمل و نقل هوایی
lift
فرفیت
lift
مقدورات هوایی
lift
بار زدن
lift
بالارو
lift
ترفیع اسانسور
lift
سرقت کردن
lift
بالارفتن
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
بالابری
lift
دزدی
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
سرقت ترقی
lift
پیشرفت
lift
جرثقیل
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
lift
دزدیدن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
از جاکندن
lift
بالابردن
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن
lift
برا
lift
بالا دادن
lift
بالارو دامنه بالابری
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to lift one's hand
سوگند خوردن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel
لگد زدن
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
total lift
برای کل
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift
کنده یک چاک
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
shoe lift
پاشنه کش
static lift
برای استاتیک
suction lift
ارتفاع مکش
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift
بلندی مکش
to lift up one's horn
مغرور بودن
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift
مهار بالایی
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
translational lift
برای انتقالی
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
lift arm
دستهبالابر
lift bridge
پلبالارو
lift cord
طناببالابر
lift span
پلبالارو
scenery lift
چشماندازآسانسور
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
ski lift
تخت روان
economic lift
عمر قانونی وسیله
economic lift
عمرقانونی
false lift
برای کاذب
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
lift axis
محور برا
lift coefficient
ضریب برا
lift control
کنترل اسانسور
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
dynamic lift
برای دینامیکی
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
ski lift
تله اسکی
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift
تناژیکان هوابرد
airborne lift
بار هوابرد
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
dead lift
کوشش بیهوده
assault lift
ترابری هجومی
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift
مرکز برا
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
lift curve
منحنی برا
lift frequency
تناوب حمل و نقل
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift helicopter
هلی کوپترحمل و نقل
lift valve
سوپاپ بالارونده
lift the seizure
رفع توقیف
lift truck
لیفتراک
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
lift thrust
نسبت برا به تراست
lift the ban on
رفع توقیف کردن
lift pump
تلمبه کششی
lift shaft
محور بالابر
lift helicopter
هلی کوپتر باری
lift pass
پاس عمقی
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
lift vector
بردار برا
lift fire
بلند کردن اتش
lift van
یخدان
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift dumper
کاهنده برا
lift van
صندوقچه محکم
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
vertical lift bridge
پل بالارو
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
direct lift control
کنترل مستقیم برا
air lift pump
پمپ حبابی
thumb a lift/ride
<idiom>
اتوزدن
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
ammunition lift capability
مقدورات حمل مهمات
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
This stone wont lift.
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
fork-lift truck
نوعیوسیلهحرکتی
slope of lift curve
شیب منحنی برا
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
lift cord lock
قفلطناببالابر
diesel lift engine
موتوردیزلچپ
blade lift fan
تیغهپروانهصعودی
blade lift cylinder
سیلندربالابرندهتیغه
high lift system
سیستم برای زیاد
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
to lift a car by jack
خودرویی را جک زدن
lift a finger (hand)
<idiom>
کاری بکن ،کمک کردن
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
high lift device
وسایل برای زیاد
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
high lift configuration
شکل برای زیاد
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
leg lift and side roll
کنده سرانبون
lift-fan air inlet
مدخلهوایهواکششچپ
To rais ( lift, remove ) an embargo.
رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face
گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
leg ride and cross face olympic lift
سگک وارو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com