Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
automatically-controlled door	درکنترلخودکار
Other Matches
automatically	که بدون دستورات مشخصی کار میکند
automatically	بطورغیرارادی
automatically	بطور خودکار
automatically	خودبخود
door to door selling	فروش کالا بصورت دوره گردی
controlled	مهار شده
controlled	کنترل شده
self-controlled	خوددار
self controlled	خوددار
controlled port	بندر نظامی کنترل شده
controlled environment	محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
controlled effects	جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
controlled effects	اثرات کنترل شده
controlled economy	اقتصادارشادی
controlled economy	اقتصاد تحت کنترل
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlled burning	اتش زنی واپاده
controlled burning	اتش زنی کنترل شده
controlled atmosphere	هواسپهر واپاده
controlled atmosphere	اتمسفر کنترل شده
controlled atmosphere	گاز محافظ
controlled area	منطقه ممنوعه
controlled airspace	قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
controlled exercise	مانور کنترل شده
controlled exercise	تمرین کنترل شده
controlled port	بندرکنترل شده
controlled rectifier	یکسوکننده تنظیم پذیر
controlled pattern	بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
controlled passing	عبور کنترل شده
controlled net	شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
controlled mosaic	موزاییک تنظیم شده
controlled war	جنگ محدود
controlled inventory	موادکنترل شده اقلام بررسی شده
controlled reprisal	انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
controlled sampling	نمونه گیری کنترل شده
controlled inventory	اقلام ذخیره کنترل شده
controlled interception	رهگیری کنترل شده
controlled fragmentation	مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
controlled airspace	فضای هوایی کنترل شده
controlled area	منطقه کنترل شده
remote-controlled	دستگاهکنترلازراهدور
radio-controlled	وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
controlled mosaic	موزاییک کنترل شده
controlled atmosphere	جو واپاده
close controlled	همکاری نزدیک
close controlled	رهگیری بروش کنترل نزدیک
controlled war	جنگ پیش تنظیم
controlled variable	متغیر کنترل شده
controlled passing	عبور ومرور کنترل شده
display controlled	نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
solenoid controlled valve	سوپاپ الکترومغناطیسی
controlled stick steering	دسته دنده خودکار
remote-controlled points	نقطهکنترلازراهدور
computer controlled machine	دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
silicon controlled restifier	یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
controlled stick steering	دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
controlled access road	راه با ورودی محدود
controlled thermonuclear reaction	جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
broadcast controlled air interception	نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
raven's controlled projection test	ازمون فرافکنی کنترل شده ریون
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions	این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
door way	جای در
next door [to] <adv.>	پهلویی
out of door	در هوای ازاد
door way	مدخل
out of door	فضای ازاد
door way	راهرو
out of door	خارج ازمنزل
out door	صحرایی در هوای ازاد انجام شده
out door	بیرونی
is these a at the door	ایاکسی هم درهست
out door	بیرون
next door to	غریب
There is somebody at the door .	یک کسی دم در است
next door to	نزدیک
next door to	تقریبا
next door	خانه پهلویی
door-to-door	خانه به خانه
door to door	خانه به خانه
next door	جنب این خانه
door	در
He is next door.	او [مرد] نزد همسایه است.
behind the door	پشت در
door	درب
at the door	دم در
next door [to] <adv.>	جنبی
next door [to] <adv.>	همسایه ای
door	راهرو
to panel a door	تنکه بدر گذاشتن
to open the door to	مجال دادن
solid door	لنگه در توپر
to rattle at the door	تغ تغ در زدن
to keep the wolf from the door	خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to show one to the door	کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
there is a knock at the door	درمیزنند
trap door	دریچه
two leafs door	در دو لته
two leafs door	در دو لنگه
stage door	در عقب صحنه
the front door	درجلو
bow door	درخمشده
conventional door	درمعمولی
sliding door	در کشودار
access door	درورودی
to drum at a door	درکوبیدن
the key is in the door	کلید توی در است
the door sagged	در یک بر شد
the open door	ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
the panel of a door	تنکه در
the postern door	در عقب
the postern door	در عقبی
the postern door	درخصوصی
the door banged	درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
to tap at a door	در زدن
storm door	درب عایق هوای توفانی
there is a knock at the door	صدای در
there is a knock at the door	می اید
there is a ring at the door	دم در زنگ میزنند
tap at a door	در زدن
to bang the door	در رابهم زدن
to beat at a door	درکوبیدن
to drum at a door	درزدن
the front door	درورد
door grip	دستگیرهدر
entry door	در جلویی [ساختمان]
door-jamb	[تیر عمودی چارچوب در]
door-handle	اهرم در
door-furniture	پاشنه ی در
door-frame	چارچوب در
door-knob	دستگیره گویی
door-case	چارچوب در
bridal door	[مدخل مزین در گوشه های کلیسا]
keep the wolf from the door <idiom>	نان بخور و نمیری گیر آوردن
freezer door	درفریزر
The door is jammed.	در گیر کرده است.
door-knocker	کوبه ی در
door-post	[تیر عمودی در]
entrance door	در جلویی [ساختمان]
entry door	در ورودی
entrance door	در ورودی
entry door	ورودی
entrance door	ورودی
immediately next door <adv.>	همین همسایه ای
immediately next door <adv.>	همین جنبی
The door is jammed.	در باز نمیشود.
show someone the door <idiom>	خواستن از کسی که برود
foot in the door <idiom>	گشایش یا فرصت
loading door	فشاردر
inner door shell	پوستداخلیدر
hinged door	درلولایی
four-door saloon	ماشینچهاردر
exterior door	دربیرونی
entrance door	درورودی
end door	درانتهای
door shelf	درقفسه
door pocket	جیبدر
door pillar	ستوندر
patio door	درپاسیو
side door	درداخلی
Somebody is pounding at the door .	یک نفر داردبدر می کوبد
Somebody is beating at (upon)the door.	یک کسی دارد در می زند
Open the door.	در درراباز کن
You are wanted at the door.	دم در شما را می خواهند
The door is ajar.	لای درباز است
front door	دراصلیساختمان
door-handle	دستگیرهدر
vent door	درنفوذباد
types of door	انواعدر
storage door	دروسایلذخیرهای
door handle	دستگیرهدر
door step	پله
door lock	قفل
door lock	کلید خانه
door lock	قفل در
door lintel	نعل درگاه کلاهک
door lintel	کلاه چهارچوب
leaf of door	لنگه در
door leaf	لنگه در
door latch	چفت فنری
door latch	کلون در
door latch	دستگیره در
door lamp	لامپ در اتومبیل
door mat	پادری
door mat	کفش پاک کن
door step	پله درگاه
door set	در با چارچوب
door post	تیرعمودی
door post	پایه درب
door post	قائمه درب
door plate	پلاک در
door panel	بخش مسطح درب
door nail	گلمیخ در
door money	ورودیه
door money	دری
door money	پول دم در
door knocker	کوبه در
door keeper	دربان
door hinge	پاشنه در
close the door please	اگرزحمت نیست
close the door please	خواهش دارم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com