Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
average seek time
مدت متوسط جستجو
Other Matches
seek time
زمان پیگرد
seek time
زمان جستجو زمان طلب
seek time
زمان پیگردی
head seek time
زمان جستجوی هد
time average symmetry
تقارن میانگین زمانی
seek
جستجو کردن
seek
طلب کردن پیگردی کردن
seek
جستجو
seek
زمانی که نوک خواندن / نوشتن شیار مناسب روی دیسک را پیدا میکند
seek
بخشی از حافظه که برای داده یا کلمه خاص جستجو میشود
seek
جستجو برای یافتن
seek
پوییدن
seek
جوییدن طلبیدن
to seek somebody out
جوییدن کسی
seek
گشتن
to seek somebody out
طلبیدن کسی
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
to seek adventures
پی مخاطرات رفتن
hide and seek
بازی غایب شدنک یا غایب موشک
to seek a remedy for something
چاره جویی کردن
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to seek a position
نظر خواستن
to seek a position
مشورت کردن
to seek adventures
مخاطره جویی کردن
to seek adventures
دل بدریازدن
to seek advice
مشورت کردن
hide-and-seek
چشم بندک
hide-and-seek
بازی غایب شدنک
to seek or ask lagal a
مشورت قضائی کردن
to seek shelter
پناه جستن
to seek refuge
پناه بردن پناهنده شدن
to seek refuge
پناه جستن
to seek or ask lagal a
نظرقضائی خواستن
to seek advice
نظر خواستن
seek delay
تاخیر پیگردی
to seek a position
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
To seek political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
to seek redress in court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
To seek refuge ( shelter).
پناه آوردن ( بردن )
with particular average
مشمول خسارات خاص
on average
[on av.]
روی هم رفته
with average
شامل خسارات خصوصی وجزئی
above average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
on average
[on av.]
در حالت کلی
on average
[on av.]
در میانگین
average out
میانگین در نظر گرفتن
average particular
خسارت وارده بر کشتی
average value
مقدار متوسط
average value
میانگین
average value
ارزش میانگین
average value
مقدار میانگین
over-average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
average
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
above average
<adj.>
بیش از حد متوسط
above-average
<adj.>
بیش از حد متوسط
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
over-average
<adj.>
بیش از حد متوسط
average
میانگین
average
رویهمرفته بالغ شدن
average
میانگین موفقیت
average
متوسط خسارت در بیمه
average
خسارت بحری
average
خسارت
average
روی هم رفته
particular average
خسارت جزئی
particular average
خسارات جزئی
particular average
خسارت خاص
average
متوسط
average
میانگاه
average
حد متوسط
average
معدل گرفتن
average
میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average
مقدار متوسط
average
درجه عادی میانگین
average
میانه متوسط
average
حد وسط
average
میانگین حسابی متوسط حسابی
average
معدل
average
در حالت کلی
average
پیدا کردن
average
عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
معدل میانگین
average
ایجاد میانگین
average clause
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average clause
بند یا ماده خسارت
moving average
میانگین متحرک
average conditions
شرایط متوسط
average adjuster
کارشناس تعیین خسارت بیمه
average bond
ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
average radius
شعاع میانه
weighted average
متوسط وزنی
average conditions
شرایط عادی
with pwrticular average
مشمول خسارت خاص
moving average
میانگین غلتان
average stater
کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjustment
تصفیه خسارت
average available discharge
بده میانگینی دسترس
average cost
هزینه متوسط
bowling average
میانگین امتیازهای توپ انداز
average radius
شعاع میانگاه
monthly average
متوسط ماهیانه
average productivity
بازدهی متوسط
average productivity
بهره دهی متوسط
average product
تولید متوسط
average product
محصول متوسط
average price
میانگین قیمت
average price
قیمت متوسط
average payment
پرداخت متوسط
average return
بازده متوسط
average yield
بازده متوسط
average revenue
درامد متوسط
bowling average
معدل امتیاز بازیگربولینگ
free of particular average
معاف از خسارات جزئی
batting average
میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
batting average
میانگین توپزنی
average voltage
ولتاژ متوسط
average strength
استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
average speed
سرعت متوسط حرکت
average speed
سرعت متوسط
average revenue
قیمتی که خریدارمی پردازد
average revenue
قیمت عادی
average output
محصول متوسط
average life
عمر متوسط
average discharge
بده متوسط
average discharge
بده میانگین
average deviation
انحراف میانگین
average deviation
انحراف متوسط
average depth
عمق متوسط
average costs
معدل هزینه کل محصولات
average cost
میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
average efficiency
بازده متوسط
average error
خطای میانگین
average expense
هزینه متوسط
average life
عمر میانگین
average life
عمر متوسط اقلام دارائی
average latency
تاخیر متوسط
average latency
رکود متوسط
average intensity
شدت جریان متوسط
average input
نهاده متوسط
average heading
جهت متوسط هواپیما
average heading
جهت متوسط مسیر
average flow
جریان متوسط
average flow
بده میانگین
average cost
میانگین هزینه
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
Nikkei average
شاخصسهام درژاپن
weighted average
میانگین وزنی
goal average
گل شماری
average available discharge
بده متوسط مفید
weighted average
میانگین موزون
goal average
گل اواژ
composite average
معدل امتیاز بازیگر بولینگ
average key
کلیدوسط
simple average
میانگین ساده
free of all average
معاف از هرگونه خسارت
average marginal relationship
رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
average limit of ice
حد متوسط یخ
average kinetic energy
انرژی متوسط جنبشی
average degree of polymerization
درجه متوسط بسپارش
average fixed cost
هزینه ثابت متوسط
average evoked potential
پتانسیل فراخوانده متوسط
fair average quality
کیفیت متوسط مناسب
average cost pricing
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
average molecular speed
سرعت مولکولی متوسط
average net return
بازده خالص متوسط
general average statement
صورت یا اعلامیه خسارت کلی
free of general average
معاف از خسارات عمومی
average variable cost
متغیر
average variable cost
هزینه متوسط
earned run average
میانگین امتیاز کسب شده
average total cost
هزینه متوسط کل
average tax rate
نزخ متوسط مالیات
average revenue product
درامد متوسط محصول
average purchase rate
نرخ متوسط خرید
average reaction rate
سرعت متوسط واکنش
average reaction rate
مقدار متوسط واکنش
average propensity to save
y/s= APS
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
pass completion average
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
average annual precipitation
متوسط بارندگی سالینه
annual average score
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
average variable cost
هزینه متوسط متغیر
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
number average molecular weight
میانگین عددی وزن مولکولی
weight average degree of polymerization
میانگین وزنی درجه بسپارش
average daily traffic
[ADT]
متوسط ترافیک روزانه
number average degree of polymerization
میانگین عددی درجه بسپارش
reasonable of average wage fair
اجرت المثل
long run average cost curve
منحنی هزینه متوسط بلند مدت
weight average molecular weight
میانگین وزنی وزن مولکولی
down time
زمان بیکاری
down time
زمان توقف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com