Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
back binding
گیرهپشتچوباسکی
Other Matches
binding
شیرازه
binding
جلد
binding
انقیاد صحافی
binding
اجباری
binding
الزام اور
binding
شیرازه بافی
binding
مهار کردن بار در روی پالت
binding
نافذ
binding
دورپیچی
binding
صحافی کردن به هم بستن
binding
فیکساتور اسکی
binding
لازم الاجرا
not binding
غیر لازم
binding
سفت شدن
binding
اتصال
binding
لازم الاجرا لازم
it is binding on me
برای من الزام اوراست
binding
وسیله حفظ پاروی اسکی روی اب قسمت نواردار نیزه
helical binding
دورپیچی مارپیچ وار
binding time
زمان انقیاد مرحلهای که در ان مترجم شکل زبان ماشین نام ها وادرس ها را جایگزین انهامیکند
circuit binding
جلو لبه دار
safety binding
نوارامنیت
front binding
روپوشجلویی
half binding
جلدنیم چرم
binding time
هنگام انقیاد
binding cover
پوشش تعهد شده
binding energy
انرژی بستگی
binding force
سندیت
binding material
مصالح چسبنده
binding offset
حاشیه جبران شیرازه
binding reiforcement
ارماتور دورپیچی
binding screw
پیچ اتصال
binding screw
ترمینال
binding screw
کلم کابل
binding energy
انرژی پیوندی
in binding form
به وجه ملزم
binding potential
پتانسیل بستگی
multicenter binding
پیوند چند مرکزی
binding post
پیچ اتصال
quarter binding
جلدی که تنهاته ان چرم دارد
layer binding
دورپیچی سفرهای
rubble with binding material
سنگچینی با ملات
total binding energy
انرژی بستگی کل
armature binding wire
سیم بست ارمیچر
nuclear binding energy
انرژی اتصال هستهای
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
back of
در پشت
to back somebody up
یاری کردن به کسی
back of
پشت سر
back off
عقب زدن
back off
عقب رفتن
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back out
دوری کردن از الغاء کردن
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
behind his back
پشت سراو
back out
کهنه و فرسوده شدن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
back
تیر اصلی پشت بند
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
back out
نکول کردن
back off
عقب بردن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
پشت را تراشیدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back out
دوری کردن از موج
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
come back
دوباره مد شدن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of
دبه کردن
to back out of
جرزدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
right back
بک راست
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
to back up
یاری یاکمک کردن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to keep back
بازداشتن
to keep back
جلوگیری کردن از
to keep back
مانع شدن
to come back
پس امدن
to come back
برگشتن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
To back down .
کوتاه آمدن
come back
برگشتن
come back
بازگشتن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
to go back
برگشتن
Welcome back.
رسیدن بخیر
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
come back
بازگشت بازیگر
back
سمت عقب
back-up
معکوس ریختن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
at the back of
در عقب
back
جهت مخالف جلو
back-up
پشتیبانی یا کمک
to back out
[of]
الغاء کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
سطح ازاد
back-up
جاگیری پشت یار
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
کمک کردن
back
سوارشدن
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
عقب
back
پشت سر
back
بدهی پس افتاده
back
پشتی کردن پشت انداختن
to back
روی چیزی شرط بستن
at the back of
به پشتی
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
جبران ازعقب
back
پشت
back
پس
back
عقبی گذشته
back
پشتی
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
به عقب
back
درعقب برگشت
back
پاداش
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back up
پشتیبانی یا کمک
back
پشت نویسی کردن
back
مدافع
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
مدافع خط میدان
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
بک
back up
معکوس ریختن
back up
پشت قرار دادن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
نکول کردن
at the back of
پشت
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back
فهرنویسی کردن
back-up
تقویت کردن تقویتی
back
پشت چیزی نوشتن
back
پشتیبان
back
فهر
back-up
تکمیل کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back
پشت را تقویت کردن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
back line
خطکناری
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
back pad
بالشتکپشتی
back straight
مستقیمامعکوس
back pocket
جیبپشتی
back-pedals
به عقب پا زدن
back-pedals
انکار کردن
reclining back
لمندهپشتیدار
to go back ward
به قهقرارفتن
back wall
دیوارپشتی
back crossbar
خطعرضیعقبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com