Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
back boundary line
محوطه پشت خط سرویس
Other Matches
outer boundary line
خطمرزبیرونی
back line
خطکناری
back line player
بازیگر خط عقب والیبال
boundary value
ازرش کرانی
boundary
سرحد
boundary
حدود چیزی
boundary
مرز
boundary
خط سرحدی
boundary
خط حد سرحد
boundary
حدود یکان
boundary
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
boundary
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundary
ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
boundary
مرزی
boundary
کرانه کرانی
boundary
حد
boundary
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundary surface
سطح مرزی
district boundary
بخشمرزی
boundary trench
نهرچه مرزی
internal boundary
مرزداخلی
city boundary
شهرمرزی
boundary layer
لایه مرزی
rough boundary
جدار زبر
boundary disclaimer
مرز روی نقشه
grain boundary
مرز بلورها
boundary disclaimer
نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
boundary-stone
کتیبه
boundary-stone
لوح
boundary condition
شرط کرانی
boundary conditions
شرایط حدی
boundary effect
اثر مرزی
page boundary
مرز صفحه
boundary conditions
شرایط مرزی
boundary equation
معادله حدی
laminar boundary layer
لایه مرزی خطی
surface boundary layer
لایه مرزی سطح
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line spacing
فاصله سطور
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
to go back
برگشتن
back
فهر
to keep back
بازداشتن
to keep back
جلوگیری کردن از
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
سمت عقب
back
سطح ازاد
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
keep back
نزدیک نشوید
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
کمک کردن
back
جهت مخالف جلو
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
to come back
برگشتن
to back
روی چیزی شرط بستن
to get back
بازیافتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
برگشتن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
to come back
پس امدن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
عقب بردن
back off
عقب رفتن
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
back out
دوری کردن از موج
back out
کهنه و فرسوده شدن
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
behind his back
پشت سراو
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back
تیر اصلی پشت بند
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
back out
نکول کردن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
at the back
در پشت
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
مانع شدن
come back
دوباره مد شدن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
come back
بازگشتن
come back
برگشتن
come back
بازگشت بازیگر
at the back of
به پشتی
at the back of
در عقب
at the back of
پشت
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
back
پشتیبان
back-up
پشت قرار دادن
right back
بک راست
go back
برگشتن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
جاگیری پشت یار
back out
<idiom>
زیر قول زدن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
عقب
back
پشت
back
پس
back
عقبی گذشته
back-up
معکوس ریختن
get back
دوباره بدست اوردن
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
to back up
یاری یاکمک کردن
to back out of
جرزدن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
To back down .
کوتاه آمدن
Welcome back.
رسیدن بخیر
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
look back
سرد شدن
look back
سر خوردن
to back out
[of]
نکول کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
to back out
[of]
الغاء کردن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
to back out of
دبه کردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
on ones back
بستری
back
پشتی کردن پشت انداختن
back up
پشت قرار دادن
back up
تکمیل کردن
out back
مایع روان شده
back up
جاگیری پشت یار
back
بدهی پس افتاده
back up
معکوس ریختن
out back
چسب مایع
back
پشت سر
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
پشت نویسی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
مدافع خط میدان
back
مدافع
back
فهرنویسی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
سوارشدن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
جبران ازعقب
back
پاداش
back-up
تکمیل کردن
back
بک
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
درعقب برگشت
back
به عقب
on the way back
در برگشتن
back
پشتی
back up
پشتیبانی یا کمک
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
To get someones back up.
روی سگ کسی رابالاآوردن
center back
بازیگر میانی خط عقب
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
back-pedalling
به عقب پا زدن
back-pedalled
افهار ندامت کردن
Stand back, please !
لطفا"عقب با یستید
back-aisle
راهرو پشت کلیسا
To back up the car .
اتوموبیل راعقب زد
To get rid of someone. To see the back of someone.
از شر کسی خلاص شدن
bring back
برگرداندن
center back
بک میانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com