Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
back donation
بازپس دهی
Other Matches
donation
هبه
donation
اهداء
donation
بخشش
donation
کمک بلاعوض
donation
هدیه
donation
دهش
make a donation of
هبه کردن
donation without consideration
هبه غیر معوض
donation with cosideration
هبه معوض
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back of
پشت سر
back of
در پشت
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back off
عقب زدن
back off
عقب رفتن
back off
عقب بردن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
پشت را تراشیدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to look back
سرد شدن
to back up
یاری یاکمک کردن
to back out of
دبه کردن
to back out of
جرزدن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
to back somebody up
یاری کردن به کسی
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
right back
بک راست
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to keep back
مانع شدن
back out
دوری کردن از موج
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
go back
برگشتن
behind his back
پشت سراو
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
رسیدن بخیر
get back
دوباره بدست اوردن
To back down .
کوتاه آمدن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
come back
بازگشتن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
to go back
برگشتن
look back
سرد شدن
look back
سر خوردن
on ones back
بستری
on the way back
در برگشتن
out back
چسب مایع
out back
مایع روان شده
back
تیر اصلی پشت بند
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
come back
دوباره مد شدن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
keep back
دفع کردن
keep back
مانع شدن
keep back
جلونیایید
keep back
نزدیک نشوید
back out
نکول کردن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back-up
پشت قرار دادن
back-up
معکوس ریختن
back
پشت نویسی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
مدافع خط میدان
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
سمت عقب
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back out
[of]
الغاء کردن
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
سطح ازاد
back-up
پشتیبانی یا کمک
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بدهی پس افتاده
back
پشت سر
back
جبران ازعقب
back
پاداش
back
درعقب برگشت
back
به عقب
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
عقبی گذشته
back
پشت
back
عقب
back
بک
back
مدافع
back
پشتیبان
back
فهرنویسی کردن
back
پس
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
سوارشدن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
پشتی
back-up
جاگیری پشت یار
to keep back
جلوگیری کردن از
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
نکول کردن
to get back
بازیافتن
to keep back
بازداشتن
to come back
پس امدن
at the back of
پشت
at the back of
در عقب
at the back of
به پشتی
to back
روی چیزی شرط بستن
to come back
برگشتن
back up
تقویت کردن تقویتی
to get back
دوباره بدست اوردن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
تکمیل کردن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
back-up
تقویت کردن تقویتی
back up
معکوس ریختن
back up
جاگیری پشت یار
back up
پشت قرار دادن
back strap
بندعقب
back board
جلدپشتی
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back passage
راستروده
back passage
مقعد
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
laid-back
خونسرد
back pad
بالشتکپشتی
back straight
مستقیمامعکوس
back-pedals
افهار ندامت کردن
back pocket
جیبپشتی
back-pedals
انکار کردن
to stab in the back
رسوایی
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
back binding
گیرهپشتچوباسکی
back crossbar
خطعرضیعقبی
seat back
پشتیصندلی
back line
خطکناری
back wall
دیوارپشتی
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
reclining back
لمندهپشتیدار
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
centre-back
میانیعقب
back belt
بندپشتکمر
centre back
نیمهعقب
laid-back
بیشتاب
laid-back
آرام
back-pedals
حرف خودرا پس گرفتن
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
to set back
عقب انداختن
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
سعایت
to stab in the back
ریزه خوانی
to stab in the back
افترا
to stab in the back
تهمت
to stab in the back
بهتان
to stab in the back
افتضاح
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to throw back
به تبار خود برگشتن
to throw back
باصل خودبرگشتن
to throw back
رجوع باصل کردن
to set back
بازداشتن
to put back
برگشتن
to p aperson on the back
اهسته دست به پشت کسی زدن
to pay back
پس دادن
to pay back
برگرداندن افزودن
to press back
با فشار عقب بردن
to push back
پس زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com