English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
back lash پس زنی
back lash پس زدن
Search result with all words
back lash eliminator تعادل در مسیر مرده
back lash eliminator تعادل پس زنش
Other Matches
lash out <idiom> هتاکی کردن
lash up تعبیه
lash vt باتسمه بستن
lash ضربه شلاق
lash up ابتکار
lash ضربه مژگان
lash up اسباب
lash vt انداختن
lash vt سرزنش کردن
lash vt هجو کردن
lash شلاق
lash vt زدن
lash vt شلاق زدن
lash vi جفتک زدن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
lash vi روان شدن
lash vi ریختن
lash مژه پیچیدن
lash طناب پیچ کردن
lash vt بستن
zero lash شرایطی در مکانیزم کنترل سوپاپهای موتور پیستونی که در ان با استفاده از ثابت هیدرولیکی مقدار لقی به صفر میرسد
the lash مجازات
lash تسمه
lash out <idiom> ناگهانی حمله به کسی
lash تازیانه
the lash شلاق
lash شلاق خوردن
throat lash تسمهگلو
sentenced to the lash محکوم به خوردن شلاق
tongue lash سرزنش کردن
tongue lash فحش کاری
tongue lash زخم زبان زدن
to lash oneself in to a fury خشمگین شدن
brow brush and lash comb شانهابرو
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back off ازاد بریدن قطع کردن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back out دوری کردن از موج
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
back off پشت را تراشیدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
come back بازگشتن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of در پشت
back off عقب زدن
back off عقب رفتن
back off عقب بردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back of پشت سر
to back out of جرزدن
go back برگشتن
come back برگشتن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
keep back دفع کردن
keep back مانع شدن
keep back جلونیایید
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
come back بازگشت بازیگر
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back. رسیدن بخیر
To back down . کوتاه آمدن
back out <idiom> زیر قول زدن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
behind his back پشت سراو
on ones back بستری
on the way back در برگشتن
out back چسب مایع
out back مایع روان شده
back تیر اصلی پشت بند
right back بک راست
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
look back سر خوردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
keep back نزدیک نشوید
to keep back بازداشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
at the back در پشت
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
look back سرد شدن
back out نکول کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back پشتیبان
back فهرنویسی کردن
back پشت چیزی نوشتن
back سوارشدن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
back پشت سر
back جبران ازعقب
back پاداش
back درعقب برگشت
back مدافع
back بک
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back که یک باتری پشتیبان دارد
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back به عقب
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up معکوس ریختن
back up پشت قرار دادن
back فهر
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] نکول کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up تکمیل کردن
back پشتی
back عقبی گذشته
back پس
back پشت
back عقب
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up معکوس ریختن
back-up پشت قرار دادن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up جاگیری پشت یار
back-up تقویت کردن تقویتی
back کمک کردن
at the back of پشت
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to look back سرد شدن
to go back برگشتن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to keep back مانع شدن
at the back of در عقب
to get back دوباره بدست اوردن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to come back برگشتن
to come back پس امدن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
to get back بازیافتن
to back روی چیزی شرط بستن
at the back of به پشتی
to keep back جلوگیری کردن از
to back out [of] دوری کردن [از]
back جهت مخالف جلو
back down از ادعایی صرفنظر کردن
to back out of دبه کردن
to back out [of] الغاء کردن
to back up یاری یاکمک کردن
to stab in the back ریزه خوانی
laid-back آرام
to stab in the back افترا
laid-back بیشتاب
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
to stab in the back تهمت
to stab in the back بهتان
laid-back خونسرد
to throw back باصل خودبرگشتن
to put back منکر شدن
to push back عقب زدن
to throw back به تبار خود برگشتن
to stab in the back رسوایی
to stab in the back افتضاح
back crossbar خطعرضیعقبی
back beam میلهپشتی
to put back برگشتن
to set back بازداشتن
to put back ردکردن
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
back pocket جیبپشتی
back board جلدپشتی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com