Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
back line
خطکناری
Search result with all words
back boundary line
محوطه پشت خط سرویس
back line player
بازیگر خط عقب والیبال
Other Matches
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
تماس خطوط
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
on the way back
در برگشتن
keep back
جلونیایید
keep back
نزدیک نشوید
look back
سر خوردن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
keep back
دفع کردن
look back
سرد شدن
back off
عقب بردن
to go back
برگشتن
back
تیر اصلی پشت بند
on ones back
بستری
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
keep back
مانع شدن
back
مدافع خط میدان
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back
پشت نویسی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
بک
back
مدافع
back
پشتیبان
back
فهرنویسی کردن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
سمت عقب
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
سطح ازاد
back
پشت چیزی نوشتن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
back off
عقب زدن
back of
پشت سر
back of
در پشت
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
behind his back
پشت سراو
back out
<idiom>
زیر قول زدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
to back out of
جرزدن
to back out of
دبه کردن
To back down .
کوتاه آمدن
to back up
یاری یاکمک کردن
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
back off
عقب رفتن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
get back
<idiom>
برگشتن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
پشت را تراشیدن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
Welcome back.
رسیدن بخیر
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
go back
برگشتن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
get back
دوباره بدست اوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
out back
مایع روان شده
right back
بک راست
to get back
بازیافتن
to keep back
جلوگیری کردن از
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
come back
بازگشتن
come back
برگشتن
to come back
برگشتن
to come back
پس امدن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
at the back of
به پشتی
at the back of
در عقب
at the back of
پشت
out back
چسب مایع
back
سوارشدن
back up
تقویت کردن تقویتی
to look back
سرد شدن
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
پشتیبانی یا کمک
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back out
[of]
الغاء کردن
to back out
[of]
نکول کردن
to keep back
بازداشتن
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
come back
بازگشت بازیگر
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
back-up
معکوس ریختن
back up
جاگیری پشت یار
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
پشت قرار دادن
back up
تکمیل کردن
back up
معکوس ریختن
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to back
روی چیزی شرط بستن
back-up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
پشت قرار دادن
to keep back
مانع شدن
back
پشت
back
به عقب
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
پشتی
back
عقب
back
عقبی گذشته
back
پس
back
درعقب برگشت
to back somebody up
یاری کردن به کسی
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بدهی پس افتاده
back
پشت سر
back
جبران ازعقب
back
پاداش
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
bring back
برگرداندن
to set back
عقب انداختن
to put any one's back up
کسیراخشمگین کردن
to beat back
پس زدن
to push back
عقب زدن
To get back on ones feet.
کمر را ست کردن
to put any one's back up
اوقات گسیرا تلخ کردن
to buy back
بازخریدن
to push back
پس زدن
throw back
برگشت به خصال نیاکان
to buy back
پس خریدن
throw back
باعث تاخیر شدن رجعت
bring back
پس اوردن
to set back
بازداشتن
to beat back
عقب گذاشتن
to bring back
برگرداندن
to put back
پس انداختن
To get rid of someone. To see the back of someone.
از شر کسی خلاص شدن
To get someones back up.
روی سگ کسی رابالاآوردن
Go and come back soon (quickly).
برو وزود برگرد
hark back
برگشتن
It take one hour there and back.
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
to put back
کند کردن
center back
بک میانی
hark back
بازگشت
center back
بازیگر میانی خط عقب
hark back
عطف کردن
hang back
بی میلی نشان دادن
To back up the car .
اتوموبیل راعقب زد
halt back
میان بازی کن
to chop back
ناگهان تغییرجهت دادن
to put back
برگشتن
to call back
بازخواندن
brush back
پرتاب توپ از بالا برای عقب راندن توپزن
Stand back, please !
لطفا"عقب با یستید
to put back
ردکردن
to put back
منکر شدن
to put back
عقب بردن
to bring back
بازاوردن
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
half back
میان
to call back
پس گرفتن
Dont get my back up.
نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
back square
گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
back voltage
نیروی ضد محرکه الکتریکی
back wardation
خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
back wardation
تعیین اجل برای بایع
back wash
عقب زدن اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com