Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English
Persian
back numbers
شماره کهنه
back numbers
چیز کهنه
Other Matches
whole numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
numbers
انجام محاسبات سریع
numbers
انتساب اعداد و به لیست موضوعات به صورت مرتب
numbers
قرار دادن طرح در متن
numbers
عدد نوشته شده
numbers
بیان کیفیت
in numbers
جزوه جزوه
there are numbers who
بسیاری هستند که
whole numbers
integer=
whole numbers
عدد صحیح
numbers
مجموعه مقادیر مجاز
numbers
عدد تولید شده از داده برای هر بیتی یا تشخیص خطا
numbers
عدد
numbers
نمره دادن به
numbers
رقم
numbers
شماره
numbers
بالغ شدن بر
numbers
نمره شمردن
numbers
تعداد
numbers
شماره بازیگر
numbers
پردازنده خاص برای محاسبات سریع
random numbers
اعداد تصادفی
5, 7, 9 are odd numbers .
5؟7؟9 اعداد فرد هستند
We were there just to make up numbers.
ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
in round numbers 00
سر راست 001تا
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
odd numbers
اعداد فرد
rational numbers
اعدد گویا
[ریاضی]
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
odd numbers
اعداد فرد
cardinal numbers
عدد اصلی
prime numbers
عدد اول
rational numbers
اعداد گویا
ordinal numbers
اعداد ترتیبی
science of numbers
حساب
science of numbers
علم حساب
telephone numbers
شماره تلفن
round numbers
اعداد سرراست
serial numbers
شماره سری
serial numbers
شماره سری اقلام
serial numbers
شماره سریال
serial numbers
شماره پیاپی
registration numbers
شماره نقطه ثبت تیر
registration numbers
تعداد دفعات ثبت تیر
real numbers
اعداد حقیقی
real numbers
اعداد واقعی
theory of numbers
نظریه اعداد
counting numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
opposite numbers
افسران شاغل
congrunet numbers
اعداد هم نهشت
rational numbers
اعداد منطقی
case numbers
شماره بسته بندی
Cardinal numbers
اعداد کاردینال
[ریاضی]
case numbers
شماره بسته ها
binary numbers
اعداد دودوئی
opposite numbers
افسران مشغول به کار
theory of numbers
نظریه اعداد
[ریاضی]
rational numbers
اعداد منطقی
[ریاضی]
geometry of numbers
نظریه هندسی اعداد
[ریاضی]
finite precision numbers
استفاده از تعداد بیتهای ثابت برای نمایش اعداد
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back off
پشت را تراشیدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back out
نکول کردن
back out
دوری کردن از موج
back off
عقب بردن
back off
عقب رفتن
to come back
برگشتن
to back up
یاری یاکمک کردن
to back out of
دبه کردن
to back out of
جرزدن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of
در پشت
back of
پشت سر
back off
عقب زدن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
دوری کردن از الغاء کردن
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
keep back
دفع کردن
get back
دوباره بدست اوردن
on ones back
بستری
behind his back
پشت سراو
right back
بک راست
come back
بازگشتن
come back
برگشتن
come back
بازگشت بازیگر
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
go back
برگشتن
to come back
پس امدن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back
تیر اصلی پشت بند
come back
دوباره مد شدن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
at the back
در پشت
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
to back out
[of]
نکول کردن
to back out
[of]
الغاء کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to back
روی چیزی شرط بستن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
مانع شدن
to keep back
جلوگیری کردن از
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to keep back
بازداشتن
to go back
برگشتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
برگشتن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
back out
<idiom>
زیر قول زدن
To back down .
کوتاه آمدن
Welcome back.
رسیدن بخیر
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
to get back
بازیافتن
back
پشت
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
به عقب
back
درعقب برگشت
back
پاداش
back
جبران ازعقب
back
پشت سر
back
بدهی پس افتاده
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
سوارشدن
back
پشت چیزی نوشتن
back
فهرنویسی کردن
back
پشتیبان
back
مدافع
back
پشتی
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
عقب
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
معکوس ریختن
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
تکمیل کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back
پس
back
عقبی گذشته
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
بک
at the back of
به پشتی
back up
معکوس ریختن
back up
پشت قرار دادن
back
پشت نویسی کردن
back
سطح ازاد
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
تکمیل کردن
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
جاگیری پشت یار
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back
فهر
back
پشت را تقویت کردن
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
کمک کردن
back
سمت عقب
at the back of
در عقب
at the back of
پشت
back
پشت ریختن پشت انداختن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
جهت مخالف جلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com