English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
back water برگشت اب
Search result with all words
back water curve منحنی برگشت اب
water is pumped back into the steam generator برگشتنانفجارآببداخلژنراتوربخار
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
Other Matches
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
back تیر اصلی پشت بند
come back بازگشت بازیگر
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back برگشتن
come back برگشتن
to back up یاری یاکمک کردن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
the back of beyond دورترین گوشه جهان
come back بازگشتن
to back out of جرزدن
to back out of دبه کردن
to come back برگشتن
to come back پس امدن
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
at the back در پشت
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
to keep back جلوگیری کردن از
to keep back بازداشتن
to get back بازیافتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
to back روی چیزی شرط بستن
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
look back سرد شدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back of در پشت
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
out back چسب مایع
out back مایع روان شده
look back سر خوردن
back off پشت را تراشیدن
back off ازاد بریدن قطع کردن
keep back نزدیک نشوید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
on ones back بستری
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
on the way back در برگشتن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
keep back جلونیایید
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
at the back of به پشتی
at the back of در عقب
at the back of پشت
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
back out <idiom> زیر قول زدن
To back down . کوتاه آمدن
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
right back بک راست
behind his back پشت سراو
Welcome back. رسیدن بخیر
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back پشت
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
back عقب
back پس
back عقبی گذشته
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back درعقب برگشت
back پاداش
back جبران ازعقب
back پشت سر
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up معکوس ریختن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up تکمیل کردن
back up تقویت کردن تقویتی
back up جاگیری پشت یار
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up پشت قرار دادن
back up معکوس ریختن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up پشتیبانی یا کمک
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up تکمیل کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up جاگیری پشت یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back بعقب رفتن بعقب بردن
back-up پشت قرار دادن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
back که یک باتری پشتیبان دارد
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشت نویسی کردن
back سطح ازاد
back سمت عقب
back فهر
back پشتیبان
to back out [of] الغاء کردن
to back out [of] نکول کردن
back پشت را تقویت کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back سوارشدن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
back پشت چیزی نوشتن
back پشت ریختن پشت انداختن
back فهرنویسی کردن
back بک
back مدافع
to water something آب دادن [گیاه]
by water با کشتی
She let the water out . آب را ول کرد
to water آب دادن
to water آب ریختن
above water <adj.> روی آب
f.water عرق رازیانه
water course حق الشرب
water course حق المجری
mean water میان اب
above water <adj.> شناور
of the first water بهترین
water down <idiom> ضعیف شدن
water course مجرای اب
water اب
water ابگونه
water پیشاب
water مایع
water اب دادن
on the water در کشتی
by water از راه دریا
first water درجه اول
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
water still دستگاه تقطیر اب
first water بالاترین مقام
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water way راه ابی
water way ابراهه
water way مسیل
water آب
by water از راه رودخانه
give back پس دادن
fall back upon متوسل شدن به
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
full back مدافع پوششی
fail back پشتیبان
fail back یدکی
fall back تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
give back مسترد کردن
fall back توابعی که فراخوانی و پردازش می شوند پس از اینکه ماشین یا سیستم خراب شد و توسط کاربر اجرا میشود
fall back سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
fall back دستورات و توابع دادههای موقت مخصوص که در صورت خطا یا خرابی استفاده میشود
fall back شروع مجدد یک برنامه پس از رفع خطا از نقط های که توابع فراخوانده شده بودند
back-comb شانه کردن مو به سمت فرق سر
hang back <idiom>
set back <idiom> عقب تراز زمان بودن
seat back پشتیصندلی
feed back بازخورد
fin back بال پردار
lie on the back به پشت خوابیدن
left back پشتیبان چپ
fin back ماهی یونس بال دار
leather back لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
ladder back پشت نردبانی
ladder back دارای پشتی بلند
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
huckle back کوژپشت
back wash عقب زدن اب
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com