Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
back-comb
شانه کردن مو به سمت فرق سر
Other Matches
comb
شانهای
comb
شانه
comb
شانه کردن جستجو کردن
comb case
شانه دان
flax comb
کتان کش
honey comb
شانه عسل
honey comb
خانه خانه کردن
barber comb
شانهسلمانی
rake comb
شانه شیاری
teeth of the comb
دندانه های شانه
flax comb
شانه کتان
fly comb
شانه ارهای
curry comb
قشوکردن
tail comb
شانهدم دار
teaser comb
شانهموییفر
curry comb
قشو
pitchfork comb
شانهدوسر
(go over with a) fine-toothed comb
<idiom>
خیلی بادقت
comb lightning arrester
برقگیر شانهای
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
fine-tooth comb
ملاحظهدقیقوموشکافانهچیزی
comb type burner
مشعل نوع شانهای
Comb ( brush ) your hair .
موهایت را شانه کن
brow brush and lash comb
شانهابرو
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
get back
<idiom>
برگشتن
back out
نکول کردن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
back of
در پشت
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
at the back
در پشت
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back of
پشت سر
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
back off
عقب زدن
back off
عقب رفتن
back off
عقب بردن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
back
تیر اصلی پشت بند
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
دوری کردن از موج
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
back off
پشت را تراشیدن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
to back somebody up
یاری کردن به کسی
to keep back
مانع شدن
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back
بک راست
out back
مایع روان شده
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
on ones back
بستری
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
to back out of
جرزدن
to back out of
دبه کردن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
to go back
برگشتن
to look back
سرد شدن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to come back
برگشتن
to back up
یاری یاکمک کردن
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
come back
بازگشتن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
behind his back
پشت سراو
To back down .
کوتاه آمدن
Welcome back.
رسیدن بخیر
keep back
دفع کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
to keep back
بازداشتن
to come back
پس امدن
go back
برگشتن
get back
دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
back
پشت
back
پشت سر
back-up
جاگیری پشت یار
to back out
[of]
الغاء کردن
back
جهت مخالف جلو
back
کمک کردن
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back-up
تقویت کردن تقویتی
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
که یک باتری پشتیبان دارد
back-up
تکمیل کردن
back
سطح ازاد
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
درعقب برگشت
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back
عقب
back
پس
back
عقبی گذشته
back
پشتی
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
at the back of
پشت
at the back of
در عقب
back-up
معکوس ریختن
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
پاداش
at the back of
به پشتی
back
به عقب
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back
بدهی پس افتاده
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
سوارشدن
back
پشت چیزی نوشتن
back up
معکوس ریختن
back
پشتیبان
to back out
[of]
نکول کردن
back
فهرنویسی کردن
back
مدافع خط میدان
back
بک
to back
روی چیزی شرط بستن
back up
پشت قرار دادن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
جاگیری پشت یار
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
تقویت کردن تقویتی
back
پشت نویسی کردن
back up
تکمیل کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back
جبران ازعقب
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
مدافع
back
پشتی کردن پشت انداختن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back crossbar
خطعرضیعقبی
back binding
گیرهپشتچوباسکی
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back board
جلدپشتی
back beam
میلهپشتی
back belt
بندپشتکمر
back line
خطکناری
centre back
نیمهعقب
reclining back
لمندهپشتیدار
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
seat back
پشتیصندلی
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
back wall
دیوارپشتی
back strap
بندعقب
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
back pocket
جیبپشتی
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
back straight
مستقیمامعکوس
centre-back
میانیعقب
back pad
بالشتکپشتی
to put back
برگشتن
to set back
بازداشتن
to set back
عقب انداختن
to stab in the back
بد گویی
to stab in the back
سعایت
to stab in the back
ریزه خوانی
to stab in the back
افترا
to stab in the back
تهمت
to stab in the back
بهتان
to stab in the back
افتضاح
to stab in the back
رسوایی
to throw back
به تبار خود برگشتن
to put back
ردکردن
to put back
منکر شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com