English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
English Persian
back-pedalling به عقب پا زدن
back-pedalling به سرعت پسرفتن
back-pedalling حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling انکار کردن
back-pedalling افهار ندامت کردن
Other Matches
back pedalling brake ترمز باگردش ازاد
back pedalling brake ترمز مسیر ازاد
pedalling رکاب
pedalling جاپایی
pedalling پدال پایی
pedalling وابسته به رکاب پازدن
pedalling رکاب زدن
pedalling پدال
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
back off ازاد بریدن قطع کردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
come back دوباره مد شدن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
at the back در پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up دور زدن [با اتومبیل]
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of در پشت
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back down از ادعایی صرفنظر کردن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
right back بک راست
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
look back سر خوردن
to back out of دبه کردن
to back up یاری یاکمک کردن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to come back پس امدن
to come back برگشتن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
look back سرد شدن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
keep back نزدیک نشوید
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
behind his back پشت سراو
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
To back down . کوتاه آمدن
Welcome back. رسیدن بخیر
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to go back برگشتن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
get back <idiom> برگشتن
back پشتی کردن پشت انداختن
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up جاگیری پشت یار
back سمت عقب
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back سطح ازاد
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back که یک باتری پشتیبان دارد
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
to back روی چیزی شرط بستن
at the back of به پشتی
at the back of در عقب
at the back of پشت
back بدهی پس افتاده
back-up پشت قرار دادن
back-up معکوس ریختن
back درعقب برگشت
back پاداش
back جبران ازعقب
to back out [of] دوری کردن [از]
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back به عقب
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back پشتی
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back عقب
back پشت سر
back پشت
back پس
back عقبی گذشته
back کمک کردن
back فهر
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up پشتیبانی یا کمک
back بک
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up معکوس ریختن
back فهرنویسی کردن
back up پشت قرار دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back پشت چیزی نوشتن
to back out [of] نکول کردن
back سوارشدن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up تکمیل کردن
back پشتیبان
back مدافع
back بعقب رفتن بعقب بردن
back مدافع خط میدان
back تنظیم بادبان پشت کمان
back پشت نویسی کردن
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back strap بندعقب
centre back نیمهعقب
back-comb شانه کردن مو به سمت فرق سر
laid-back خونسرد
laid-back آرام
back passage مقعد
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
back straight مستقیمامعکوس
laid-back بیشتاب
back beam میلهپشتی
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back pad بالشتکپشتی
back pocket جیبپشتی
reclining back لمندهپشتیدار
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back line خطکناری
seat back پشتیصندلی
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
centre-back میانیعقب
back wall دیوارپشتی
back crossbar خطعرضیعقبی
back board جلدپشتی
back passage راستروده
back belt بندپشتکمر
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back-pedals افهار ندامت کردن
back binding گیرهپشتچوباسکی
to put back عقب بردن
to put back کند کردن
to put back پس انداختن
to put back منکر شدن
to put back ردکردن
to put back برگشتن
to set back بازداشتن
to set back عقب انداختن
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
to stab in the back ریزه خوانی
to put any one's back up کسیراخشمگین کردن
to put any one's back up اوقات گسیرا تلخ کردن
to go back ward به قهقرارفتن
to hang back پس رفتن
to hang back بیمیلی نشان دادن
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to lie on the back طاق بازخوابیدن
to pay back پس دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com