English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver آدم فضول
Other Matches
back seat صندلی عقب اتومبیل
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
seat back پشتیصندلی
back-seat drivers آدم فضول
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
You are a back seat drive.You are on the sidelines. کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
driver راننده
driver محرک
driver شوفر سورچی
driver گاری چی
driver مرحله تحریک
driver چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver راننده گرداننده
driver راه انداز
driver یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver برنامه راه اندازی
driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver اتومبیل ران
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
driver نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
peripheral driver محرک جنبی
screw driver اچار پیچ گوشتی
stake driver تیرکوب
provisional driver راننده تازه کار ارابه
screw driver پیچ گوشتی
quill driver قلم زن
printer driver برنامه راه انداز چاپگر
driver's cab کابینلکوموتیوران
stake driver بوتیمار معمولی امریکایی
quill driver نویسنده
assistant driver کمک راننده
test driver برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
ass driver خرک چی
ass driver خرران
winch driver متصدی دوار
winch driver winchoperator : syn
water driver مقنی
cab driver رانندهی تاکسی
cab driver تاکسیران
assistant driver شاگرد شوفر
screw driver اچار پیچکشی
pile driver شمعکوب
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
database driver برنامه راه انداز پایگاه داده
elephant driver پیلبان
catch driver راننده اجیر ارابه
camel driver شتردار
camel driver ساربان
bus driver راننده اتوبوس
bus driver محرک گذرگاه
train driver راننده قطار
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver محرک دستگاه
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
mule driver استربان
driver's licence گواهینامهرانندگی
pile driver تیرکوب
owner-driver رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
line driver محرک خط
line driver خط ران
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
mule driver قاطر چی
driver unit واحد محرک
driver's dormitory خوابگاه رانندگان
driver's mate شاگرد راننده
engine driver لوکوموتیوران
steam pile driver دنگ بخاری
steam pile driver شمعکوب بخاری
locomotive driver [British E] راننده قطار
cordless drill driver دریل برقی [دریلی که با باطری کار می کند] [ابزار]
blocking oscillator driver راه انداز اوسیلاتور انسدادی
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
seat نشیمنگاه
seat مقر
seat جایگزین ساختن
seat جایگاه نشاندن
seat محل اقامت
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
seat وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat قسمت میانی زین اسب
seat سکوی استقرار
seat پایه
take your seat بنشینیدسرجای خودتان
seat مرکز مقر
seat کفل
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
I think that's my seat. فکر می کنم آن صندلی جای من است.
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
seat حرکت تعادلی
seat جا
seat صندلی
seat نیمکت
seat نشیمنگاه مسند
seat سرین
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea. <proverb> اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
jump seat صندلی تا شو
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
straddle seat تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
folding seat صندلی تاشو
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
garden seat صندلی یانیمکت باغبانی
governor's seat حکومت نشین
judgement seat دادگاه
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
hiking seat تهته اتکای خم شونده در قایق
parliamentary seat صندلی مجلسی
box seat صندلی لژ
bridge seat تکیه گاه
bridge seat پاشنه پل
ejector seat صندلی پران [هواپیمایی]
ejection seat صندلی پران [هواپیمایی]
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
county seat مرکز بخشداری
to resign one's seat از جای مجلسی خود کناره گرفتن
parliamentary seat جای مجلسی
drive's seat صندلی راننده
keay seat جا خار
key seat جاخار
key seat شیار خار
captain's seat محلنشستنکاپیتان
bench seat صندلیاتومبیل
adjustable seat صندلی متحرک
seat angle نبشی نشیمن
country seat خانهی اربابی
country seat خانهی بزرگ روستایی
valve seat نشیمنگاه سوپاپ
seat bars میلههای تکیه گاه
seat of government مقر حکومت
seat of settlement محل نشست ساختمان
seat of the pants استفاده از تجربه
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
sliding seat نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
the seat of pain موضع درد
the seat of pain جای درد
commander's seat صندلیفرمانده
double seat صندلیدونفره
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
Where is my seat(place) جای من کجاست ؟
love seat صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
mercy seat سرپوش رحمت
mercy seat تخت خدا
single seat صندلییکنفره
seat tube تیوپصندلی
seat stay نگهدارندهصندلی
seat cover پوششصندلی
book a seat جا رزرو کردن
reel seat جایگاهقرقره
pillion seat جای اضافی در موتور سیکلت
rear seat صندلیعقب
primer seat مقر چاشنی
first officer's seat صندلیخلباناول
dual seat زینموتور
governor's seat حاکم نشین
bucket seat صندلی یکنفری
seat-belts کمربند صندلی هواپیما
seat-belt کمربند صندلی هواپیما
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
seat belt کمربند صندلی هواپیما
hot seat صندلی الکتریکی
hot seat صندلی برقی
to pass your driver's license test at the first attempt آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
seat adjuster lever سطح تنظیم صندلی
valve seat wrench دریچهآچارپایه
fly by the seat of one's pants <idiom> دست تنها
valve seat insert مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
valve seat grinder دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
valve seat reamer جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
seat-belt warning light چراغهشدارکمربندایمنی
come back <idiom> دوباره معروف شدن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
keep back نزدیک نشوید
back جبران ازعقب
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
keep back جلونیایید
go back on <idiom> به عقب برگشتن
look back سرد شدن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
on ones back بستری
on the way back در برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
out back چسب مایع
out back مایع روان شده
look back سر خوردن
keep back مانع شدن
back پشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com