English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English Persian
balanced plain weave گلیم باف فرش
balanced plain weave بافت ساده یک رو یک زیر
Other Matches
plain weave بافت حصیری
plain weave بافت ساده زیر و رو [معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
plain weave پارچه ساده بافت
plain weave بافت ساده
regular weave [plain] بافت معمولی و ساده
weave بافتن
weave درست کردن
weave ساختن بافت
weave بافندگی
weave حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weave رقص پا
anomalous weave بی نظمی و عدم تقارن در بافت
twill weave بافتجناغی
satin weave بافتناطلسی
weave tie گره بافتنی
weave a plot توط ئه چیدن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
to weave a plot توط ئه دیدن
bob and weave رقص پا
basket-weave بافت حصیری
twill weave بافت ساده حصیری [که گاه در جاجیم و و گلیم و پتو بافی استفاده می شود.]
tightly weave بافت پرتراکم و سفت
slit weave بافت چاکدار
mixd weave بافت ترکیبی [هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
flat weave بافت ساده و بدون پرز
flat weave تخت بافت
flat weave جاجیم
basket weave بافت حصیری
basket weave بافت دو پود زیر دو پود رو
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
compound weave بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
balanced متوازن
well-balanced سالم سلیم موزون باقرینه
well balanced سالم سلیم موزون باقرینه
balanced متعادل
fraudulent weave [false] بافت تقلبی [بافته هایی با تعداد پود بیش از حد عرف در هر ردیف یعنی دو یا سه پود یا با استفاده از نخ های مصنوعی]
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
spring balanced ترازوی فنری
balanced state حالت تعادل
balanced rudder سکان متعادل
balanced reaction واکنش موازنه شده
balanced mobilization بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
balanced load بار خارجی متعادل
balanced line تعادل تعداد مهاجمان در وسط
balanced state حالت متوازن
balanced state حالت متعادل
balanced stock ذخیره اماد متعادل
balanced supply امادبررسی شده
balanced system سیستم متعادل
balanced tackle وضع متعادل وسایل ماهیگیری
balanced handle دسته تعادل
balanced circuit مدار متعادل
balanced supply اماد متعادل شده
balanced window پنجره چرخان
balanced winder پله مارپیچ
balanced actuator سیلندر پیستون محرک هیدرولیکی
balanced budget بودجه متوازن
balanced circuit اتصال سیمتریک
balanced design طرح با تراز یکسان
balanced economy balanced
balanced budget theorem قضیه بودجه متوازن
balanced transmission line سیم انتقال متقارن
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
balanced pressure torch [مشعل با فشار متعادل]
cyclically balanced budget بودجه متوازن ادواری
balanced polyphase system مدار چند فاز متوازن
balanced armature unit جوشن متعادل
balanced growth model الگوی رشد متوازن
balanced budget multiplier ضریب بهم فزاینده بودجه متوازن
multiplier effect of a balanced budget اثر بهم فزاینده بودجه متوازن
plain غیر رسمی جلگه
plain میدان
plain ساده پوست کنده
plain دشت هامون
plain شکوه کردن
plain شکوه
plain هموار
plain مسطح
plain پهن
plain واضح
plain اشکار
plain رک وساده
plain لباس غیرنظامی
plain ساده
plain جلگه
plain میدان یا محوطه جنگ
plain بدقیافه
plain صاف برابر
plain دشت
plain تخت
plain-clothes ساده پوش
plain bearing یاتاقان ساچمهای
in plain english به انگلیسی ساده
as plain as a pikestaff <idiom> مثل شیربرنج [قیافه]
plain flour آردخالص
plain chocolate شکلاتخالص
plain component متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
plain concrete بتن معمولی
plain pole پایهمسطح
outwash plain آبشستهشدهبینمک
abyssal plain جلگهژرف
plain bearing یاتاقان تخت
in plain english پوست کنده
plain clothes غیر نظامی پوش
plain clothes ساده پوش
plain speaking رک گویی
plain-clothes غیر نظامی پوش
flat plain دشت هموار
plain design طرح بدون نقش و نگاره
plain design طرح کف ساده
plain washer واشر تخت
flood plain دشت سیلابی
plain dealing بیرپا
plain concrete بتن بدون ارماتور
plain concrete بتن غیرمسلح
plain spoken رک گو
plain spoken بی پرده
plain spoken یر راست
plain spoken رک
plain sailing پیشرفت بدون مانع
plain rib تیغه ساده
plain paper کاغذ بی نقش
plain paper کاغذ ساده
plain hearted بی تزویر
plain hearted ساده دل
plain grinder دستگاه چرخ سمباده مدور
plain flap فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
plain flap فلپ ساده
plain dress لباس غیر نظامی
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
plain text پیام کشف
plain text متن کشف
plain dealing درست
plain coordinates مختصات افقی
plain coordinates مختصات مسطحه
strand plain کران دشت
plain dealing راست
plain dealing بازی
plain dealing سودای درست
plain vertical خط افق
plain text متن واضح و اشکار
plain vertical سطح افق
Plain food (dress). غذا ( لباس ) ساده
plain gypsum lath [توفان سنگ و گچ مسطح]
plain clothes man کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
plain milling cutter دستگاه فرز غلطکی
This is plain highway robbery . این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
In simple (plain) English. به انگلیسی ساده
plain carbon steel فولاد کربن غیرالیاژی
plain carbon tool steel فولاد ابزار غیرالیاژی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com