Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (4 milliseconds)
English
Persian
balanced window
پنجره چرخان
Other Matches
well-balanced
سالم سلیم موزون باقرینه
well balanced
سالم سلیم موزون باقرینه
balanced
متوازن
balanced
متعادل
balanced supply
امادبررسی شده
balanced handle
دسته تعادل
balanced economy
balanced
balanced design
طرح با تراز یکسان
balanced circuit
مدار متعادل
balanced circuit
اتصال سیمتریک
balanced actuator
سیلندر پیستون محرک هیدرولیکی
balanced tackle
وضع متعادل وسایل ماهیگیری
balanced winder
پله مارپیچ
spring balanced
ترازوی فنری
balanced line
تعادل تعداد مهاجمان در وسط
balanced load
بار خارجی متعادل
balanced mobilization
بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
balanced system
سیستم متعادل
balanced supply
اماد متعادل شده
balanced stock
ذخیره اماد متعادل
balanced state
حالت متعادل
balanced state
حالت متوازن
balanced state
حالت تعادل
balanced reaction
واکنش موازنه شده
balanced rudder
سکان متعادل
balanced budget
بودجه متوازن
balanced budget multiplier
ضریب بهم فزاینده بودجه متوازن
balanced control surfaces
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
balanced armature unit
جوشن متعادل
balanced growth model
الگوی رشد متوازن
balanced polyphase system
مدار چند فاز متوازن
balanced plain weave
بافت ساده یک رو یک زیر
balanced budget theorem
قضیه بودجه متوازن
cyclically balanced budget
بودجه متوازن ادواری
balanced plain weave
گلیم باف فرش
balanced transmission line
سیم انتقال متقارن
balanced pressure torch
[مشعل با فشار متعادل]
multiplier effect of a balanced budget
اثر بهم فزاینده بودجه متوازن
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window
پنجره
window
روزنه
window
فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
by the window
کنار پنجره
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window
ویترین دریچه
window
بیوه زن
window
فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
to go to the window
به
[سوی]
پنجره رفتن
window
مشابه 10682
window
پنجره دار کردن
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
playing window
پنجرهنمایش
panoramic window
پنجرهوسیع
observation window
پنجرهدیدهبانی
window regulator
وسیله تنظیم پنجره
window shade
پرده
protective window
پنجرهحفافتی
pylon window
قسمتبازبرج
screen window
پوششپنجره
window-sills
هرهی پنجره
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
window leaf
لنگه پنجره
types of window
انواعپنجره
window shade
کرکره
louvred window
پنجرهیروزنهدار
landing window
پنجرهفرود
window-sill
تختهی زیر پنجره
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
window-sill
لب پنجره
window-sill
هرهی پنجره
worksheet window
پنجره صفحه کاری
window shopper
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
window-sills
لب پنجره
window-sills
تختهی زیر پنجره
access window
مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
basement window
پنجرهزیرزمین
casement window
پنجرهیلولایی
window awning
پنجرهچادر
window curtain
پردهپنجره
window tab
برچسبپنجره
French window
پنجره لولادار
eyebrow window
[پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
My desk is by the window.
میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
sliding window
پنجرهمتحرک
flanking window
نورگیر ثابت
bay-window
شاه نشین
biforate window
پنجره دودر
cabinet-window
ویترین
chicago window
پنجره شیکاگویی
compss-window
پنجره کنسولی
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
Diocletion Window
پنجره نیم دایره
double window
پنجره دو جداره
Ipswich window
پنجره بالکن
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
window-shopping
نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
The window is jammed.
پنجره گیر کرده است.
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
bay-window
[پنجره ی بیرون زده ]
to lean out of the window
به پنجره تکیه دادن
lattic-window
پنجره مشبک
eucharistic window
[نیم پنجره محراب]
window envelope
پاکت طلق دار ادرس نما
window-frames
قاب پنجره
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seats
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window pane
جام پنجره
window-pane
جام پنجره
window-panes
جام پنجره
active window
پنجره فعال
balance window
پنجره چرخان
lattice window
پنجره مشبک
blind window
پنجره نما
camera window
دریچه دیافراگم دوربین
cant bay window
کج پنجره
case window
پنجره لولادار
child window
پنجرهای در پنجره اصلی
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
compass window
شاه نشین نیم گرد
window-frame
قاب پنجره
window frame
قاب پنجره
lattice window
شباک
window dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window-dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
bay window
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay window
پنجره پیش امده
bay window
پیش امدگی ساختمان
bay window
شاه نشین
French window
اقشقشه
French window
درپنجرهای
sash window
پنجره کشویی
sash window
اروسی
bow window
پنجره قوسی
bow window
پنجره پیش امده کمانی
window box
قاب پنجره
window-box
قاب پنجره
window-boxes
قاب پنجره
continuous window
پنجره سراسری
round window
روزنه گرد
three panes window
پنجره سه لنگه
storm window
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
rose window
پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
splitting a window
تقسیم بندی پنجره
split window
پنجره تقسیم بندی شده
picture window
پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window
پنجره گردان
skylight window
خفنگ
skylight window
کتیبه
pivoting window
پنجره محوری
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
rear window
پنجره عقب
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
lancet window
پنجره نوک تیز
dormer window
پنجره شیروانی
oval window
روزنه بیضی
window dress
بنمایش گذاشتن
window dress
پشت ویترین گذاشتن
three panes window
پنجره سه چشمه
inactive window
پنجره غیرفعال
text window
پنجره متن
stormproof window
پنجره ضد طوفان
window sill brick
اجر کاردی
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
window sill brick
هره
rabbet
[for window or door]
اتصال کام و زبانه لبه
[ پنجره یا در]
window winder handle
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
vertical pivoting window
پنجرهگردانعمودی
head access window
شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
Do you mind if I open the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را باز کنم؟
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
sliding folding window
پنجرهتاشویمتحرک
internal window sill
کف پنجره داخلی
middle lintel in window
کمرکش پنجره
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
middle lintel in window
الت وسطی پنجره
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
horizontal pivoting window
پنجرهکشویی
cross bar of window
الت پنجره
casement window opening inwards
پنجرهدودر
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com