English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
ball games ورزش یا بازی با توپ
ball games گوبازی
ball games مسابقه
ball games هماورد
ball games شرایط وضعیت
Other Matches
games بازیهای المپیک
power games بازی قدرتی
plympic games بازیهای المپیک
goal games بازیهای دروازه دار
asian games بازیهای اسیایی
recording of games ثبت بازیها
maccabian games المپیک یهودیان
racket games بازیهای راکتدار
net games بازیهای توردار
video games بازی دیدنی
commonwealth games جام کشورهای مشترک المنافع
court games بازیهای محوطهای
Olympic Games مسابقههای قهرمانی که یونانیهای باستان هرچهارسال یک باربرپامی کنند
field games بازیهای میدانی
board games بازی روی تخته
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
games area محوطهبازی
pan american games بازیهای ملتهای امریکایی
Stop your little games (tricks). ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
pan african games بازی های ملت های آفریقایی
to play computer games بازی های کامپیوتری کردن
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
to a. the ball اماده انداختن
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
on the ball <idiom> باهوش
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
into a ball نخ راگلوله کنید
to a. the ball توپ رانشان دادن
to a. the ball توشدن
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
ball بیضه
ball بقچه [کاموا ]
ball مجلس رقص
ball بال [رقص]
ball ایام خوش
ball گلوله توپ
ball ساچمه توپ
ball توپ
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball کانون [کاموا]
ball ساچمه
ball گلوله
ball گوی
ball توپ بازی مجلس رقص
ball رقص
ball گلوله کردن
ball گرهک
ball game ورزش یا بازی با توپ
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
to open the ball اول رقصیدن
ball game مسابقه
ball peen توپکنوکچکش
ball of clay توپبرایساختسفال
ball assembly توپمجمع
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball game گوبازی
game ball توپ بازی
ball game شرایط وضعیت
ball game هماورد
punch the ball مشت کردن دروازه بان
wash ball صابون دستشویی
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
ball ammunition مهمات مانوری
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
squat under the ball توپگیری با شیرجه
running with the ball با توپ دویدن
square ball پاس عرضی
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
snow ball با گلوله برف زدن
snow ball گلوله برف
shadow ball تمرین گوی اندازی
small ball پرتاب بی حالت
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
volley ball والیبال
track ball گوی پیگردی گوی شیار
track ball گوی نشان
to play ball توپ بازی کردن
to open the ball پیش قدم شدن
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball زدن
to kick a ball توپی را
to kick a ball توپ زدن
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
sit on the ball بازی محافظه کارانه
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to give the ball away توپ را [از دست] دادن
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens روان نویس ها
red ball توپقرمز
pink ball توپصورتی
lead ball کلاهکتوپی
ivory ball توپعاجی
hockey ball توپهاکی
green ball توپسبز
cricket ball توپبازیگریکت
cork ball توپچوبپنبهای
brown ball توپقهوهای
bowling ball توپبولینگ
blue ball توپآبی
black ball توپسیاه
ball winder نخپیچ
rugby ball توپلاستیکی
squash ball توپاسکوآش
ball pens خودکار ها
ball pen روان نویس [نوشت افزار]
ball pen خودکار [نوشت افزار]
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball <idiom>
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
tennis ball توپتنیس
ball stand محلتوقفتوپ
drop ball انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
ball printer چاپگر توپی
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player بازیگر با توپ
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye تخم چشم
ball mill اسیاب ساچمهای
ball mill سنگ شکن گلولهای
ball joint سیبک
ball joint توپی اتصال
ball joint توپی
ball hawking کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking دفاع خوب
ball return بازگشت گوی بولینگ
ball test ازمون ساچمهای
banana ball برش بیش از حد گوی
drop ball دراپ بال
ball park زمین بازیهای با توپ
dead ball توپ خارج ازبازی
dead ball توپ مرده
darning ball زیر رفویی
cue ball گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball شیرینی چس فیل
canon ball گلوله توپ
called ball گوی تعیین شده از طرف بازیگر
break ball اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
belovedby ball محبوب همه
basket ball یکجورتوپ بازی
ball hawk مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball hawk مدافع پرقدرت
ball bearing یاطاقان ساچمهای
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearing بلبرینگ ساچمهای
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing بلبرینگ
masked ball بال ماسکه
masked ball رقص با هیئت مبدل
masked ball رقص با نقاب
cannon ball پرش با بدن جمع
cannon ball سرویس چکشی
cannon ball گلوله توپ
crystal ball گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
ball bearings بلبرینگ
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings بلبرینگ ساچمهای
ball flower گل سینه
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball control تسلط به توپ
ball control حفظ توپ
ball control مهار توپ
ball carrier بازیگری که با توپ میدود
ball boy توپ جمع کن
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
ball ammunition فشنگ مانوری
anchor ball گوی لنگر
ball bearings یاطاقان ساچمهای
ball bearings کاسه ساچمه
crystal ball انتن رادار
earth ball دنبلان
punch ball گلابی تمرین بوکس
held ball گرفتن همزمان توپ
hard ball baseball =
handle the ball دست زدن توپزن به توپ
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com