Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
ball mill
سنگ شکن گلولهای
ball mill
اسیاب ساچمهای
Other Matches
mill
اسیاب
ex mill
تحویل در کارخانه
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
per mill
در هزار
to go through the mill
ورزیده شدن
saw mill
کارخانه اره کشی
per mill
در هر هزار
mill
اسیا
mill
هل دادن
mill
دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
mill
کنگره دار کردن
mill
کارخانه اسیاب کردن
mill
اسیاب کردن
mill
ماشین
mill
نورد کردن فرز کردن اسیاب
mill
کارخانه نورد
mill
فرز کردن
plate mill
دستگاه فرز غلطکی
paper mill
ماشین کاغذسازی
muck mill
دستگاه نورد فولاد
mortar mill
مخلوط کن ملات یا ماشین ملاتساز
band saw mill
اره نواری ماشین فرز
mill wright
اسیاب ساز
bar mill
دستگاه نورد میله گرد
plate mill
غستگاه نورد صفحه
pepper mill
فلفل سا
rolling mill
دستگاه نورد
rolling mill
ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling mill
کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
rod mill
سنگ شکن میلهای
pulverizing mill
اسیای گردساز
pug mill
اسیای گل مخلوط کن
powder mill
کارخانه باروت سازی
plunge mill
فرز کردن غوطهای
plug mill
دستگاه نورد توپی
beater mill
تغارچهای که در داخل ان استوانه نیز قرار دارد
becking mill
غلطک برای افزایش طول
end mill
فرز انگشتی
hand mill
اسیاب دستی
hammer mill
اسیا چکشی
hammer mill
سنگ شکن چکشی
glacier mill
تنوره یخچالی
drawing mill
دستگاه نورد کششی
gig mill
ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
fulling mill
کارخانه قصاری
form mill
فرز کردن پروفیل
incorporating mill
کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
crazing mill
اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
mill wheel
چرخ یا پره اسیاب
mill race
جوی اسیاب
mill race
اب اسیاب
mill file
سوهان دستی
mill dam
بند اسیاب
mill circle
چرخ اسیاب ژیمناستیک
cluster mill
فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
cogging mill
دستگاه نورد شمشه
slabbing mill
دستگاه نورد لوحه
cotton mill
کارخانه نخ ریسی
edge mill
اسیاب غلطکی
steel mill
ذوب اهن
run of the mill
عادی
run of the mill
برجسته نبودن در جنس متوسط
tire mill
دستگاه نورد لاستیک
pepper mill
فلفل ساب
to mill flour
ارد درست کردن
post mill
آسیابنصبشده
run-of-the-mill
<idiom>
معمولی
run-of-the-mill
برجسته نبودن در جنس متوسط
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
stamping mill
اسیاب سنگ کوبی
run-of-the-mill
عادی
water mill
اسیاب
water mill
اسیاب ابی
slab mill
فرز کردن غلطکی
stamp mill
ماشین پرس یا منگنه
stamp mill
اسیاب سنگ کوبی
stamping mill
ماشین پرس یامنگنه
continous rod mill
دستگاه نورد سیم دائمی
wire rolling mill
دستگاه نورد سیم
loop mill rolling
نوردکاری حلقوی
cogging mill train
مسیر دستگاه نورد شمش
color grinding mill
دستگاه رنگ سای
corrugated rolling mill
دستگاه نورد ورق موجدار
cross country mill
نورد چلیپایی
ingots slab mill
دستگاه نورد لوحه
hot strip mill
مسیر نورد گرم
hot rolling mill
نوردکاری داغ
beam rolling mill
نورد کاری تیر
wire rod mill
کالیبر نورد سیم
wide strip mill
دستگاه نورد نوار پهن
rolling mill engineer
نوردکار
plate rolling mill
نوردکاری صفحه
rolling mill engineer
مهندس نوردکاری
single stand mill
دستگاه نورد یک مقامه
to bring grist to the mill
نان دراب دارد
sheet mill stand
مقام نورد ورق
paint roller mill
غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
narrow strip mill
نورد نوار باریک
cold rolling mill
دستگاه نورد سرد
paint roller mill
دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
tire rolling mill
دستگاه نورد لاستیک
wrounght iron mill bar
اهن جوش خورده
double two high rolling mill
دستگاه نورد مضاعف دوبل
The waters run clear of the mill .
<proverb>
آبها از آسیاب افتاد .
armor plate rolling mill
دستگاه نورد ورق زرهی
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
ball
بقچه
[کاموا ]
ball
بال
[رقص]
four ball
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
ball
مجلس رقص
ball
کانون
[کاموا]
to a. the ball
توپ رانشان دادن
have a ball
<idiom>
روزگارخوش داشتن
to a. the ball
توشدن
into a ball
نخ راگلوله کنید
to a. the ball
اماده انداختن
have something on the ball
<idiom>
باهوش ،زرنگ
on the ball
<idiom>
باهوش
three ball
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
no ball
اصطلاحیدرورزشچوگان
ball
گرهک
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
ball
ساچمه
ball
توپ دور از دسترس توپزن
ball
توپ
ball
ساچمه توپ
ball
گلوله توپ
ball
بیضه
ball
گوی
ball
گلوله کردن
ball
ایام خوش
ball
رقص
ball
توپ بازی مجلس رقص
ball
گلوله
ball games
مسابقه
ball games
هماورد
ball games
شرایط وضعیت
ball game
گوبازی
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball games
گوبازی
ball games
ورزش یا بازی با توپ
ball game
ورزش یا بازی با توپ
ball game
شرایط وضعیت
ball game
هماورد
ball game
مسابقه
ball assembly
توپمجمع
ball of clay
توپبرایساختسفال
ball peen
توپکنوکچکش
lead ball
کلاهکتوپی
ivory ball
توپعاجی
hockey ball
توپهاکی
green ball
توپسبز
cricket ball
توپبازیگریکت
cork ball
توپچوبپنبهای
brown ball
توپقهوهای
bowling ball
توپبولینگ
blue ball
توپآبی
black ball
توپسیاه
ball winder
نخپیچ
ball stand
محلتوقفتوپ
pink ball
توپصورتی
ball bearing
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
ball bearings
بلبرینگ ساچمهای
to kick a ball
زدن
to kick a ball
توپی را
to kick a ball
توپ زدن
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
ball bearings
کاسه ساچمه
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
ball bearings
یاطاقان ساچمهای
anchor ball
گوی لنگر
fuzz ball
سماروغ
straight ball
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
to muff a ball
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to open the ball
اول رقصیدن
ball bearing
بلبرینگ ساچمهای
ball bearing
کاسه ساچمه
ball bearing
یاطاقان ساچمهای
ball bearings
بلبرینگ
wash ball
صابون دستشویی
volley ball
والیبال
ball bearings
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
track ball
گوی پیگردی گوی شیار
track ball
گوی نشان
to play ball
توپ بازی کردن
to open the ball
پیش قدم شدن
ball ammunition
مهمات مانوری
ball bearing
بلبرینگ
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
to stay on the ball
<idiom>
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds.
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com