English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
bank charge هزینههای بانکی
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
bank لب
bank ساحل
bank بانک ضرابخانه
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank کپه کردن بلند شدن
bank بطورمتراکم
bank بانکداری کردن
bank مجموعهای از وسایل مشابه
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank کرانه دیواری
bank در بانک گذاشتن
bank قسمت برجسته سر پیچ
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank کپه کردن
bank سکو
bank کناره توده
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank بانک
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
to bank واریزکردن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
near bank ساحل نزدیک رودخانه
bank کنار
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
in charge متصدی
take over in charge تحت اختیار دراوردن
like charge قطبهای همنام
like charge شارژ همنام
be charge with متهم شدن به
on charge of به اتهام
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <adj.> مسئول
in charge <adj.> پاسخگو
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
in charge <idiom> مسئول بودن
take over in charge تصدی
charge دستگاه با ماده منفجره
charge عهده داری
charge خرج
charge خرج منفجره
charge پر کردن
charge بار
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge خطای حمله
charge حمله به حریف
charge اتهام
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge بار کردن
charge متهم کردن
charge بار الکتریکی
charge موردحمایت
charge حمله اتهام
charge هزینه
charge وزن
charge بار مسئولیت
charge گماشتن
charge عهده دارکردن
charge زیربار کشیدن
charge متهم ساختن
charge مطالبه بها
charge پرکردن
charge شارژ کردن شارژ
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge محفظهای
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge تصدی
charge بدهکار کردن
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
bank shot ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank shot ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot پرتابی که به تخته بخورد
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
loan bank بانک استقراضی
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
memory bank بانک حافظه
paying bank بانک پرداخت کننده
opening bank بانک باز کننده اعتبار
negotiating bank بانک معامله کننده
negotiating bank بانکی که اسناد را معامله میکند
loan bank بانک وامی
national bank بانک ملی
mortgage bank بانک رهنی
monopoly bank بانک انحصاری
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
issuing bank بانک صادر کننده
bank switching راه گزینی محدوده
bank transfers انتقالات بانکی
collecting bank بانک وصول کننده
confirming bank بانک تائید کننده
bank sluice دریچه تخلیه
central bank بانک مرکزی
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
bank stock سهام بانک
guide bank دیوار هادی سد
germplasm bank بانک گونه ها
fraudvlent bank ورشکسته به تقصیر
foot bank پیاده رو
foot bank زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
development bank بانک توسعه
bank sluice دریچه کنترل
provident bank صندوق پس انداز
savings bank صندوق پس انداز
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
piggy bank <idiom> بانک کوچک
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager رییسبانک
bank loan وام بانکی
penny bank صندوق پس انداز
account with [at] a bank حساب بانکی
intermediary bank بانک میانجی
approved bank بانک تایید شده
bank balance پولموجود در حساببانکیفرد
bank of heliostats کرانهنورگرایی
fog bank مه انباشت
saving bank بانک پس انداز
sand bank ریگ تپه
sand bank ریگ پشته
sand bank جزیره نما
sand bank تپه زیرابی
remitting bank بانک واگذارنده
presenting bank بانک ارائه کننده
piggy bank قللک
penny bank دیناری
savings bank قللک
savings bank صندوق پس انداز
fog bank تودهی مه
bank holiday ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
world bank بانک جهانی
state bank بانک دولتی
state bank بانک استان
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
spoin bank انبار مازاد
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
bank revetment پوشش ساحل
bank overdraft حساب جاری
bank bill برات بانک
bank draft برات بانکی
bank of trancformer دسته مبدل
bank draft حواله بانکی
bank effect اثر دیواره کانال
bank effect اثر کناره رودخانه
bank interest بهره بانکی
bank expansion گسترش بانکی
bank failure ورشکستگی بانکی
bank of lamps مقاومت با لامپ ردیفی
bank liabilities بدهیهای بانکی
bank bill حواله بانکی
commercial bank بانگ بازرگانی
merchant bank بانک بازرگانی
oyster bank پرورشگاه صدف
bank overdraft استفاده بیش از میزان اعتباردر
bank charges bank
accepting bank بانک قبولی نویس
accepting bank بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank بانک قبول کننده
bank charges هزینههای بانکی
bank asset دارائی بانک
bank of issue بانک ناشر اسکناس
bank of deposit صندوق پس انداز
bank giro همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
bank of deposit بانک پس انداز
bank guarantee ضمانت بانکی
authorized bank بانک مجاز
bank acceptance دریافتی
bank acceptance قبولی بانکی
bank advance وام بانکی
bank angle زاویه شیب ساحل
bank angle زاویه سراشیب مسیر
bank bill اسکناس
bank giro جیروی بانکی
bank genesis پیدایش دیواره
bank guarantee ضمانت نامه بانکی
bank annuities سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank failures ورشکستگی بانک
advising bank بانک ابلاغ کننده
advising bank بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank اعلام میکند
bank angle سراشیب مسیر هواپیما
bank note چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank notes اسکناس
bank holidays تعطیلات رسمی
bank restriction ممنوعیت تعویض پول با طلا
bank deposit سپرده بانکی
bank annuities هم نامیده شده
bank line نخ ماهیگیری وصل به ساحل
bank development گسترش شبکه بانکی
bank paper سفته
bank paper چک تضمین شده سفته بانکی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com