Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
bank line
نخ ماهیگیری وصل به ساحل
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line spacing
فاصله سطور
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
کپه کردن
bank
کپه کردن بلند شدن
bank
بطورمتراکم
bank
بانکداری کردن
bank
بانک
bank
سکو
bank
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank
کناره توده
bank
بانک ضرابخانه
bank
ساحل
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
You can bank on it!
<idiom>
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
bank
کنار
You can take it to the bank.
<idiom>
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
bank
لب
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
to bank
واریزکردن
Which bank do you bank with?
با کدام بانک کار می کنید؟
Which bank do you bank with?
در کدام بانک حساب دارید؟
bank
مجموعهای از وسایل مشابه
bank
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
قسمت برجسته سر پیچ
near bank
ساحل نزدیک رودخانه
bank
در بانک گذاشتن
bank
کرانه دیواری
bank rate
نرخ بانک
bank revetment
پوشش ساحل
bank restriction
ممنوعیت تعویض پول با طلا
approved bank
بانک تایید شده
accepting bank
بانک قبولی نویس
accepting bank
بانک پذیرنده حواله یابرات
bank holidays
تعطیلات رسمی
bank paper
سفته
bank holidays
تعطیلات بانکی
bank paper
اسکناس
bank overdraft
بدهی به بانک
bank rate
نرخ بهره بانکی
bank paper
چک تضمین شده سفته بانکی
oyster bank
پرورشگاه صدف
provident bank
صندوق پس انداز
penny bank
صندوق پس انداز
bank paving
فرش کناره
bank protection
حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
bank protection
ساحل داری
bank protection
ساحلبانی
bank reserves
اندوختههای بانکی
commercial bank
بانگ بازرگانی
merchant bank
بانک بازرگانی
bank reserves
ذخایر بانکی
savings bank
صندوق پس انداز
bank overdraft
حساب جاری
bank bill
حواله بانکی
bank bill
اسکناس
bank bill
برات بانک
bank draft
برات بانکی
bank asset
دارائی بانک
bank annuities
هم نامیده شده
bank annuities
سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle
سراشیب مسیر هواپیما
bank angle
زاویه سراشیب مسیر
bank angle
زاویه شیب ساحل
bank advance
وام بانکی
bank acceptance
قبولی بانکی
bank acceptance
دریافتی
bank bond
تعهد
bank bond
ضمانت بانکی
bank discount
تخفیف بانکی
bank discount
تنزیل بانکی
bank development
گسترش شبکه بانکی
bank deposit
سپرده بانکی
bank credit
اعتبار بانکی
bank contraction
انقباض بانکی
bank commission
کارمزد بانکی
bank check
چک بانکی
bank charges
bank
bank charges
هزینههای بانکی
bank charge
هزینههای بانکی
bank discount
سپردههای بانکی
bank draft
حواله بانکی
bank effect
اثر دیواره کانال
bank note
چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank giro
جیروی بانکی
bank notes
اسکناس
bank of deposit
بانک پس انداز
bank of deposit
صندوق پس انداز
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
bank of lamps
مقاومت با لامپ ردیفی
bank of trancformer
دسته مبدل
bank overdraft
استفاده بیش از میزان اعتباردر
advising bank
اعلام میکند
advising bank
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
bank note
پول
bank note
اسکناس
Where is the nearest bank?
نزدیکترین بانک کجاست؟
bank effect
اثر کناره رودخانه
bank expansion
گسترش بانکی
authorized bank
بانک مجاز
bank failure
ورشکستگی بانکی
bank failures
ورشکستگی بانک
bank genesis
پیدایش دیواره
bank giro
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
bank guarantee
ضمانت بانکی
bank guarantee
ضمانت نامه بانکی
bank interest
بهره بانکی
bank liabilities
بدهیهای بانکی
bank liabilities
تعهدات بانکی
bank note
چک تضمین شده
advising bank
بانک ابلاغ کننده
bank rate
نرخ بانکی
confirming bank
بانک تائید کننده
world bank
بانک جهانی
memory bank
بانک حافظه
monopoly bank
بانک انحصاری
deposit in the bank
در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank
در بانک ودیعه گذاردن
development bank
بانک توسعه
mortgage bank
بانک رهنی
national bank
بانک ملی
negotiating bank
بانکی که اسناد را معامله میکند
negotiating bank
بانک معامله کننده
opening bank
بانک باز کننده اعتبار
world bank
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
blood bank
بانک جمع اوری خون
clearing bank
بانک پس انداز
clearing bank
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
accepting bank
بانک قبول کننده
bank of heliostats
کرانهنورگرایی
loan bank
بانک وامی
loan bank
بانک استقراضی
fog bank
مه انباشت
fog bank
تودهی مه
bank holiday
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank holiday
ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
paying bank
بانک پرداخت کننده
issuing bank
بانک صادر کننده
germplasm bank
بانک گونه ها
presenting bank
بانک ارائه کننده
guide bank
دیوار هادی سد
remitting bank
بانک واگذارنده
savings bank
صندوق پس انداز
savings bank
قللک
saving bank
بانک پس انداز
sand bank
ریگ تپه
sand bank
ریگ پشته
sand bank
جزیره نما
issuing bank
بانک گشاینده اعتبار
penny bank
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
penny bank
دیناری
foot bank
زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
foot bank
پیاده رو
piggy bank
قللک
state bank
بانک دولتی
state bank
بانک استان
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
fraudvlent bank
ورشکسته به تقصیر
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
spoin bank
انبار مازاد
sand bank
تپه زیرابی
data bank
بانک داده ها
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
intermediary bank
بانک میانجی
river bank
ساحل رودخانه
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank sluice
دریچه کنترل
bank rate
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
data bank
بانک اطلاعات
data bank
base data
bank accounts
حساب بانکی
bank account
حساب بانکی
bank statements
صورتحساب بانکی
bank statements
صورت حساب بانکی
bank statement
صورتحساب بانکی
bank statement
صورت حساب بانکی
data bank
بانک اطلاعاتی
data bank
پایگاه داده ها
data bank
پایگاه داده
bank sluice
دریچه تخلیه
bank stock
سهام بانک
bank manager
رییسبانک
bottle bank
سطلآشغالمخصوصبطری
bank loan
وام بانکی
bank balance
پولموجود در حساببانکیفرد
account with
[at]
a bank
حساب بانکی
central bank
بانک مرکزی
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com