Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
bank switching
راه گزینی محدوده
Other Matches
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
switching
بهنگام سازی ثابت اطلاعات بین تغییر مبدا و مقصد در شبکه
switching
مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
switching
نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
switching
سویچینگ
switching
راه گزینی
switching circuit
مدار گزینشی
switching circuit
مدار راه گزین
switching central
مرکز تلفن خودکار
switching center
مرکز راه گزینی
switching algebra
جبر گزینشی
packet switching
راه گزینی بسته کوچک
switching device
تجهیزات سوئیچینگ
switching function
تابع راه گزین
switching kit
جعبه اتصال
switching kit
جعبه کلید تلفن
switching theory
تئوری سوئیچینگ
switching variable
متغیر راه گزینی
aerial switching
کلیدزنی انتن
beam switching
کلیدزنی انتن
packet switching
ارسال داده ها به صورت بستههای مجزا گزینش بستهای
no load switching
سوئیچینگ بی باری
brand switching
تغییر مصرف از یک نام به نام تجارتی دیگر
circuit switching
راه گزینی مداری
context switching
راه گزینی قرینه
circuit switching
انتخاب مدار
faulty switching
سوئیچینگ ناقص
head switching
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
message switching
پیام گزینی
switching network
شبکه راه گزینی
circuit switching
مدارگزینی
lobe switching
کلید زنی انتن
line switching
خط گزینی
line switching
راه گزینی خطی
automatic message switching
انتخاب خودکار پیام
automatic mode switching
راه گزینی حالت خودکار
automatic message switching
راه گزینی خودکار پیام
automatic message switching
switching message
telephone switching technique
اصول اتصالات تلفنی
telephone switching technique
فن سوئیچینگ تلفن
telephone switching technique
تکنیک مراکز تلفن خودکار
message switching center
مرکز گزینش پیام
international switching center
مرکز سوئیچینگ بین المللی
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank
کناره توده
near bank
ساحل نزدیک رودخانه
bank
کرانه دیواری
bank
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Which bank do you bank with?
در کدام بانک حساب دارید؟
bank
کپه کردن
bank
بانکداری کردن
bank
بطورمتراکم
bank
کپه کردن بلند شدن
You can bank on it!
<idiom>
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
bank
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank
مجموعهای از وسایل مشابه
You can take it to the bank.
<idiom>
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
bank
در بانک گذاشتن
bank
لب
bank
بانک
to bank
واریزکردن
bank
ساحل
bank
کنار
bank
بانک ضرابخانه
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
سکو
Which bank do you bank with?
با کدام بانک کار می کنید؟
bank
قسمت برجسته سر پیچ
negotiating bank
بانک معامله کننده
negotiating bank
بانکی که اسناد را معامله میکند
opening bank
بانک باز کننده اعتبار
paying bank
بانک پرداخت کننده
memory bank
بانک حافظه
national bank
بانک ملی
mortgage bank
بانک رهنی
monopoly bank
بانک انحصاری
loan bank
بانک استقراضی
confirming bank
بانک تائید کننده
deposit in the bank
در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank
در بانک ودیعه گذاردن
development bank
بانک توسعه
piggy bank
<idiom>
بانک کوچک
foot bank
زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
foot bank
پیاده رو
fraudvlent bank
ورشکسته به تقصیر
germplasm bank
بانک گونه ها
guide bank
دیوار هادی سد
issuing bank
بانک گشاینده اعتبار
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
issuing bank
بانک صادر کننده
loan bank
بانک وامی
collecting bank
بانک وصول کننده
intermediary bank
بانک میانجی
bottle bank
سطلآشغالمخصوصبطری
bank manager
رییسبانک
bank loan
وام بانکی
bank balance
پولموجود در حساببانکیفرد
bank of heliostats
کرانهنورگرایی
fog bank
تودهی مه
bank holiday
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
Where is the nearest bank?
نزدیکترین بانک کجاست؟
savings bank
صندوق پس انداز
provident bank
صندوق پس انداز
penny bank
صندوق پس انداز
approved bank
بانک تایید شده
bank holiday
ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
saving bank
بانک پس انداز
sand bank
ریگ تپه
sand bank
ریگ پشته
sand bank
جزیره نما
sand bank
تپه زیرابی
remitting bank
بانک واگذارنده
presenting bank
بانک ارائه کننده
piggy bank
قللک
penny bank
دیناری
savings bank
قللک
savings bank
صندوق پس انداز
world bank
بانک جهانی
account with
[at]
a bank
حساب بانکی
fog bank
مه انباشت
state bank
بانک دولتی
state bank
بانک استان
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
spoin bank
انبار مازاد
penny bank
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
bank bill
حواله بانکی
bank bill
اسکناس
bank bill
برات بانک
bank asset
دارائی بانک
bank annuities
هم نامیده شده
bank annuities
سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle
سراشیب مسیر هواپیما
bank angle
زاویه سراشیب مسیر
bank angle
زاویه شیب ساحل
bank advance
وام بانکی
bank acceptance
قبولی بانکی
bank acceptance
دریافتی
authorized bank
بانک مجاز
bank bond
تعهد
bank discount
تخفیف بانکی
bank discount
تنزیل بانکی
bank development
گسترش شبکه بانکی
bank deposit
سپرده بانکی
bank credit
اعتبار بانکی
bank contraction
انقباض بانکی
bank commission
کارمزد بانکی
bank check
چک بانکی
bank charges
bank
bank charges
هزینههای بانکی
bank charge
هزینههای بانکی
bank bond
ضمانت بانکی
advising bank
اعلام میکند
advising bank
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
bank account
حساب بانکی
bank statements
صورتحساب بانکی
bank statements
صورت حساب بانکی
bank statement
صورت حساب بانکی
data bank
بانک اطلاعاتی
data bank
پایگاه داده ها
data bank
پایگاه داده
data bank
base data
data bank
بانک اطلاعات
data bank
بانک داده ها
river bank
ساحل رودخانه
clearing bank
بانک پس انداز
clearing bank
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank accounts
حساب بانکی
advising bank
بانک ابلاغ کننده
accepting bank
بانک قبول کننده
accepting bank
بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank
بانک قبولی نویس
oyster bank
پرورشگاه صدف
merchant bank
بانک بازرگانی
bank statement
صورتحساب بانکی
commercial bank
بانگ بازرگانی
bank holidays
تعطیلات رسمی
bank holidays
تعطیلات بانکی
bank rate
نرخ بهره بانکی
bank rate
نرخ بانک
bank rate
نرخ بانکی
bank rate
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
blood bank
بانک جمع اوری خون
bank protection
ساحل داری
bank protection
حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
bank paving
فرش کناره
bank paper
سفته
bank paper
چک تضمین شده سفته بانکی
bank paper
اسکناس
bank overdraft
بدهی به بانک
bank overdraft
حساب جاری
bank overdraft
استفاده بیش از میزان اعتباردر
bank of trancformer
دسته مبدل
bank of lamps
مقاومت با لامپ ردیفی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com