Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (5 milliseconds)
English
Persian
bare subsistence
زندگی بخور و نمیر
Other Matches
self subsistence
اعاشه خود بخود
self subsistence
امرارمعاش کننده در نفس خود
subsistence
حیات
subsistence
معاش حق معاش
subsistence
زیستی
subsistence
مربوط به زیست
subsistence
وسایل زیست
subsistence
نگاهداری
subsistence
گذران
subsistence
زیست
subsistence
اعاشه
subsistence
معاش خرجی
subsistence
دوام
subsistence
وسیله معیشت
subsistence
امرارمعاش
subsistence allowance
مد د
subsistence allowance
معاش
subsistence department
اداره کارپردازی وخواربارارتش
subsistence economy
اقتصاد معیشتی
subsistence theory of wages
به قانون مفرغ مزدها نیزمعروف است
basic allowance for subsistence
جیره نقدی
basic allowance for subsistence
حق معاش
minimum subsistence level
سطح حداقل معیشت
subsistence theory of wages
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
defense subsistence supply center
مرکز اماد زیستی وزارت دفاع
bare of
عاری از
to bare
آشکارکردن
A bare (thank you ) .
یک تشکر خشک وخالی
bare
خالی
bare
عریان
bare
ساده اشکار
bare
عاری
bare
برهنه کردن اشکارکردن
bare
بدون روکش
bare
بدون روپوش لخت
to bare
لخت کردن
to bare
عریان کردن
to bare
برهنه کردن
bare of
تهی از
bare
لخت
A bare hourse .
اسب لخت ( بدون زین ودهنه وغیره )
under bare poles
با دکل خالی بی بادبان
to lay bare
برهنه کردن
to lay bare
اشکارکردن
thread bare
فرش کهنه
lay bare
ابراز کردن
bare faced
روگشاده
bare faced
بیحیا
bare bow
کمان لخت
bare boat
قرار داد اجاره کشتی
bare board
برد خالی
bare board
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
bare base
فرودگاهی دارای خط اتومبیل و تاکسی و منبع اب اشامیدنی
bare base
پایگاه اماده نشده
bare base
پایگاه اشغال نشده
bare handed
بی اسلحه
bare handed
بی وسیله
bare faced
بیشره
bare handed
دست تنها
lay bare
برهنه کردن
bare king
شاه تنها یا بی یاور شطرنج
bare machine
ماشین لخت
his bare word
قول خشک وخالی او
bare wire
سیم بدون روکش
bare wire
سیم بدون روپوش
bare wire
سیم لخت
The room is bare of furniture .
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
bare boat charter
اجاره دربست وسیله نقلیه
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com