English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
base operation عملیات پایگاهی
Other Matches
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
operation کار کردن
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation به اجرا
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
to come into operation دایر شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation قابل اجراشدن
operation immediate اقدام سریع
not operation عمل نقض
not operation عمل نفی
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
or operation عمل یا
operation کارکرد
come into operation قابل اجرا شدن
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
co-operation کار مشترک
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation عمل
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
operation اداره
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قابل اجرا شدن
operation عملیات
operation گردش جنبش
operation کار
operation کارکردن با یک وسیله
operation عمل جراحی
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation عمل کردن
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation به کارانداختن
binary operation عمل دودویی
bi conditional operation عمل دوشرطی
operation analysis عمل کاوی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
operation center مرکز عملیات
binary operation عملکرد دودوئی
operation analysis تحلیل عملکرد
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
online operation عمل درون خطی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عمل دودوئی
operation code رمزالعمل
operation research تحقیق درعملیات
parallel operation عمل موازی
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عملیات موازی
point operation عمل نقطهای
privieged operation عمل ممتاز
pseudo operation شبه عمل
pseudo operation عملواره
ready for operation اماده کار
rescue operation عملیات نجات
operation research پژوهش عملیاتی
operation code کد عملیاتی
operation code رمز عمل
logical operation عمل منطقی
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation manager مدیر عملیات
operation map نقشه عملیاتی
operation map نقشه عملیات
operation of contract نفوذ قرارداد
operation order دستور عملیاتی
operation order دستورعملیات
operation overlay کالک عملیات
operation overlay کالک عملیاتی
revenue operation عملکرد
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
emergency operation بهره برداری اضطراری
method of operation روش کار
dyadic operation عملکرد دوتایی
dyadic operation عمل دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
method of operation طرز کار
method of operation عملکرد
milling operation فرزکاری
destructive operation عملیات مخرب
molding operation فرم کاری
emergency operation کارکرد
equivalence operation عمل هم ارزی
external operation عملیات خارجی
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
illegal operation عملکرد غیر قانونی
limiting operation عملیات محدودکننده
logic operation عمل منطقی
global operation عملیات سراسری
logical operation عملکرد منطقی
furnace operation طرزکار کوره
furnace operation عملکرد کوره
majority operation عمل اکثریت
manual operation عمل دستی
manual operation عملیات دستی
external operation عملیات خارج از مملکت
molding operation قالب کاری
monadic operation عملکرد تکین
contouring operation کار فرم دهی
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
off line operation عملکرد برون خطی
offline operation عمل برون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
on line operation عمل درون خطی
contouring operation فرم کاری
conversational operation عملیات محاورهای
cycle of operation دوره عمل سلاح
monadic operation عملکرد یگانه
multijob operation عملیات چند کاره
n adic operation عمل N تاییN
n ary operation عمل N تاییN
nand operation عمل نقیض و
nature of the operation ماهیت عملیات
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
no operation instruction OPERATION NO
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
nonidentity operation عمل ناهمانی
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
one step operation عمل تک مرحله
serial operation عمل نوبتی
autonomous operation عملیات مستقل
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation عملکرد تلفن
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
autonomous operation عملیات ازاد
synchronous operation عملیات همزمان
A surgical operation . عمل جراحی
transfer operation عمل انتقال
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
operation keys کلیدهایعملیات
unattended operation عملکردبی مراقب
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation عملکرد بی مراقب
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
surgical operation دست کاری
amphibious operation عملیات اب خاکی
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
area of operation منطقه عملیات
serial operation عملیات سری
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عمل حسابی
string operation عملکردرشتهای
surgical operation عمل جراحی
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation عملیات حسابی
string operation عملیات رشتهای
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
arithmetic operation عمل محاسباتی
first base اولینپایگاه
base course قشر لعاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com