Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
base pitch
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
Other Matches
pitch
نواک
pitch
قطران
pitch
قیر اندودکردن
pitch
گام سیم پیچی
pitch
طول طناب کوهنوردی
pitch
بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch
زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch
زمین بازی
pitch
بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch
تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
to pitch in
جدادست بکارشدن
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
pitch in
با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch in
شروع به خوردن غذاکردن
pitch into
به خوراک حمله کردن
pitch in
<idiom>
به چیزی پول یا کمک دادن
pitch upon
انتخاب کردن
pitch
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
to pitch upon something
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pitch
قیر
pitch
نصب کردن
pitch
خیمه زدن برپاکردن
pitch
استوارکردن
pitch
زیروبمی صدا
pitch
دانگ صدا
pitch
سرازیری
pitch
جای شیب پلکان
pitch
اوج پرواز اوج
pitch
استقرار
pitch
ضربت باچوگان نصب
pitch
پرتاب
pitch
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch
توپ را زدن
pitch
گام
pitch
شیب
pitch
میل
pitch
زفت
pitch
تفاله قطران
pitch
ته مانده تقطیر
pitch
چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch
چادرزدن
pitch
خیمه زدن
pitch
پرتاب کردن
pitch
زیر و بمی
pitch
درجه
pitch
تن صدا
pitch dark
قیرگون
pitch curves
تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch of poles
گام قطبها
pitch control
کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control
کنترل گام ملخ
pitch coal
ذغال سنگ قیری
pitch dark
سیاه
pitch of arch
خیز قوس
pitch macadam
سنگریزه قیر
pitch of spiral
پای پیچ
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch of arch
خیز طاق
pitch pine
کاج قیری
pitch diameter
قطر پهلو
pitch diameter
قطر جناح
pitch diameter
قطر گام
pitch circle
دایره گام
pitch cap
کلاه زفت
character pitch
type elite
feathering pitch
گام فدر
feed pitch
گام پیش بری
effective pitch
گام موثر
dot pitch
درجه نقطه
dot pitch
فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
diametral pitch
گام قطری
diameter pitch
قطر گام
cyclic pitch
گام دورانی
coil pitch
گام پیچک
character pitch
pica
fractional pitch
گام کسری
full pitch
گام پر
pitch and toss
بازی بیخ دیواری
pitch and toss
نوعی بازی شیر یاخط
pitch altitude
زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch a yarn
قصه گفتن
nominal pitch
گام اسمی
mineral pitch
قیر معدنی
mineral pitch
اسفالت
grid pitch
گام شبکه
geometric pitch
گام هندسی
full pitch
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
character pitch
تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
pitch pine
شجرالقطران
tooth pitch
گام شیار
track pitch
فاصله شیار
track pitch
گام شیار درجه شیار
variable pitch
جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
absolute pitch
زیر و بمی مطلق
pitch-black
خیلی سیاه
pitch-black
قیرگون
pitch black
خیلی سیاه
pitch black
قیرگون
winding pitch
گام سیم پیچی
perfect pitch
رجوع شود به pitch absolute
pitch wheel
چرخکوککردن
fever pitch
فوقالعادههیجانانگیز
To pitch a tent.
چادر زدن
pitch dark
تاریک
pitch a tent
<idiom>
چادرزدن
pitch-and-toss
شیر یا خط
tooth pitch
گام دندانه
to queer the pitch for any one
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
to pitch on one's head
از سر پرت شدن
pitch speed
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
pole pitch
گام قطب
reverse pitch
گام معکوس
back pitch
گام خور پیچک
rivet pitch
فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
standard pitch
گام استاندارد
theoretical pitch
گام تئوریک
pitch resin
لبان شامی
pitch setting
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
cyclic pitch control
کنترل گام دورانی
fixed pitch propeller
ملخ با گام ثابت
tough pitch copper
مس چقرمه
collective pitch control
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
pitch of armature winding
گام پیچک
adjustable pitch propeller
ملخ با گام قابل کنترل
controllable pitch propeller
ملخ با گام قابل کنترل
coal tar pitch
قیر قطران ذغال سنگ
straight run pitch
تفاله اولین تقطیر
coal tar pitch
قیر ذغال سنگ
base course
قشر پی راه
to base one self
اعتماد کردن
to base one self
تکیه کردن
third base
موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
sub base
زیر قشر
sub base
زیر بستر
first base
اولینپایگاه
second base
دومینپایگاه
r base
ار- بیس
get to first base
<idiom>
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
off base
<idiom>
غیر دقیق ،نادرست
base course
قشر لعاب
base course
لایه شالوده
base 0
پایه 01
base 0
decimal
base course
لایه اساس قشر اساس
prisoners base
بازی گرگم بهوا
base complex
مجتمع پایگاه هوایی یا دریایی یا زمینی و غیره
base rate
نرخ مبنا
base court
حیاط بیرونی یاعقبی
base cover
عکس برداری اولیه
base defense
پدافند از پایگاه
base defense
پدافند پایگاه
base depot
امادگاه واقع در پایگاه امادگاه مبنا
base development
تهیه پایگاه
base development
ساختن پایگاه
base ejection
ته پران
base command
فرماندهی پایگاه
base circle
هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
polyacidic base
باز چند اسیدی
polyacid base
باز چند اسیدی
bare base
فرودگاهی دارای خط اتومبیل و تاکسی و منبع اب اشامیدنی
base address
نشانی پایه
base address
آدرس مبنا
base band
ارسال داده با تغییر مسط ح ولتاژ در مسیر اتصال
base band
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
base band
مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base born
حرامزاده
base camp
پایگاه مبنا
base camp
پایگاه اصلی کمپ اصلی
base ejection
پرتاب شونده از ته
base flow
جریان پایه
base flow
مقدار جریان ابی که رودخانه در حالت غیرسیلابی دارد
loktal base
لامپ قفلی
loctal base
لامپ قفلی
lewis base
باز لوویس
fixed base
پایهثابت
knowledge base
پایگاه اگاهی
knowledge base
پایگاه دانش
knowledge base
پایگاه معلومات
inorganic base
باز غیر الی
inorganic base
باز معدنی
hard base
باز سختbaseball
hard base
سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base
سکوی پرتاب مستحکم
base hit
ضربه به داخل محوطه باامتیاز
magneto base
پایه مگنت
base fuze
ماسوره ته پران
base fuze
ماسوره ته
base font
فونت پایه
base font
فونت پیش فرض
octal base
هشت پایهای
number base
پایه عدد
number base
عدد پایه
number base
مبنای عددی
base frame
چهارچوب زیر دستگاهها
naval base
پایگاه دریایی
monetary base
پایه پولی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com