English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English Persian
basic deficit کسری کلی
basic deficit کسری اساسی
Other Matches
deficit کسر
deficit کسرعمل
deficit کسردرامد
deficit کسر موازنه کمبود سرمایه
deficit کسر بودجه
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit کسری
deficit کمبود
attention deficit کاستی توجه
trade deficit کسری بازرگانی
trade deficit کسری تجارت
oxygen deficit کسر اکسیژن
budget deficit کسری بودجه
budget deficit کسر بودجه
cash deficit کسر صندوق
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
deficit financing تامین کسر بودجه
make up a deficit جبران کردن کسری
make up a deficit تامین کردن کسری
oxygen deficit کمبود اکسیژن
trade deficit حالتیکه در ان صادرات یک کشور کمترازواردات ان باشد
The budget deficit of 1980 . کسر بودجه سا ل1980
trade balance deficit کسری تراز تجاری
To show a deficit . To run short . کسر آوردن
basic Symbolic sAll-Purpose"Beginner Instructioncode
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
basic course دوره مقدماتی
basic بیسیک
basic پایهای
basic مقدماتی اساسی
basic ابتدایی
basic بازی
basic اساسی
basic اصلی
basic تهی بنیانی
basic بنیادی
basic اولیه
basic اساسی مقدماتی
basic قلیایی
basic بنیانی
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic مین دستیابی
basic به یک وسیله راه دور
basic کنترل استاندارد خط وط ارسالی با استفاده از کدهای مخصوص
basic نرم افزاری که اجرای سطح پایین و ابتدایی سخت افزار و مدیریت فایل را کنترل میکند
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic روش ذخیره و بازیابی بلاکهای داده به ترتیب
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic کد دودویی که مستقیماگ و فقط با استفاده از آدرس ها و مقادیر مطلق در CPU عمل میکند.
basic روش استاندارد ذخیره سازی داده روی دیسک تا سایر کامپیوتر ها هم بتوانند استفاده کنند
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic بخشی از کنترل کننده ارتباطات که توابع ریاضی و منط قی را بررسی میکند
basic حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic standard استاندارد اولیه
basic surplus مازاد اساسی
basic shaft محور اصلی
basic ration جیره اصلی
basic point نقطه مبداء
basic research تحقیقات مقدماتی
basic salt نمک بازی
basic sciences علوم پایه
basic pay حقوق اصلی
basic shaft محور واحد
basic size اندازه اصلی
basic size اندازه اولیه
basic pay اصل حقوق
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
basic slag سرباره قلیایی
basic speed سرعت اولیه
basic of issue مبنای توزیع
basic training تعلیمات ابتدایی
basic training اموزش مقدماتی
basic ground زمینه و متن اصلی فرش
basic agreement توافق اولیه
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
basic research علم پایه
basic research علم بنیادی
basic dye رنگ قلیایی
basic weaves رگباسلیق
basic variable متغیر اساسی
basic verses ایات محکمات
integer basic نوعی زبان BASIC که میتواند تمام اعداد را موردپردازش قرار دهد
microsoft basic مدل مشهوری از زبان برنامه نویسی BASIC که روی ریزکامپیوترها بکاربرده میشود
quick basic کوئیک بیسیک
tiny basic یک زبان برنامه سازی سطح بالا که زیرمجموعه BASICاست و برای ریزکامپیوترطراحی شده است
basic variable متغیر اصلی
true basic تروبیسیک
Visual Basic ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
basic conflict تعارض بنیادی
basic data اطلاعات اولیه
basic branch رسته اولیه
basic date تاریخ شروع خدمت در هردرجه
basic date تاریخ ترفیع
advanced basic بیسیک پیشرفته
basic anxiety اضطراب بنیادی
basic dye رنگینه بازی
basic fortran استاندارد امریکایی و تاییدشده از زبان برنامه نویسی فرترن
basic data دادههای اولیه عناصر اولیه
basic data عناصر تیر اولیه
basic crops پنبه تنباکو و برنج
basic communication گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
basic circuit مدار ساده
basic capacity گنجایش پایه
basic capacity گنجایش مبنا
basic cover عکسبرداری اولیه هوایی
basic brick اجر قلیائی
basic crops جو
basic crops ذرت
basic gearing چرخ دندههای اصلی
basic hole سوراخ مقدماتی
basic price قیمت مبنا
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
basic language زبان بیسیک
basic lining پوشش یا استر قلیایی
basic price قیمت پایه
basic linkage پیوند اساسی
basic load بار مبنا
applesoft basic نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
airman basic سرباز ساده و بدون درجه نیروی هوایی
basic load بار مبنای مهمات یا وسایل
basic gearing گیربکس
basic allowance شارژ انبار
basic allowance سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
basic intent نیت عام
basic bessemer process فرایند مقدماتی بسمر
basic allowance for subsistence حق معاش
basic calculating operation چهار عمل اصلی [ریاضی]
basic allowance for subsistence جیره نقدی
basic circuit arrangement ترتیب مدار ساده
basic combat training اموزش رزم مقدماتی
basic operation of arithmetic چهار عمل اصلی [ریاضی]
basic allowance for quarters حق مسکن
basic building materials مواداولیهساختمان
the four basic arithmetic operations چهار عمل اصلی [ریاضی]
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
basic bessemer converter مبدل مقدماتی بسمر
basic source of food منابعاولیهغذا
basic bessemer steel فولاد مقدماتی بسمر
basic bessemer process فرایندقلیایی بسمر
basic access method روش دستیابی اصلی
basic construction unit واحد ساختمانی
basic standard cost قیمت پایه
basic standard cost قیمت استاندارد
basic end item اقلام اولیه اماد
basic end item تجهیزات ووسایل اولیه
basic machine unit واحد دستگاه مقدماتی
basic requisition number درخواست اولیه
basic requisition number درخواست ابتدایی
basic relay post پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic planning guide راهنمای اولیه طرح ریزی
basic pig iron اهن خام قلیایی
basic pig iron اهن توماس
basic tactical unit یکان مبنای تاکتیکی
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
floating point basic نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
ground basic slag ارد توماس
ground basic slag سرباره توماس
basic unit training اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
basic converter steel فولاد توماس
iowa tests of basic skills ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
basic partitioned access method روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
ambulance basic relay post پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
basic open hearth furnace کوره باز قلیایی
basic converter pig iron اهن خام توماس
basic telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic input output system سیستم ورودی و خروجی پایه
basic direct access method روش دستیابی مستقیم اساسی
basic bessemer pig iron اهن خام مقدماتی توماس
basic unit assembly group گروه ساختمانی
basic sequential access method روش دستیابی ترتیبی اساسی
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
basic type double tier formwork قالب بندی بالارونده با تختههای مشابه
basic indexed sequential acess method روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
basic type single tier formwork قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com