English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (11 milliseconds)
English Persian
battle clasp نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
Other Matches
clasp گیره قزن قفلی
to clasp somebody کسی را سفت بغل کردن
clasp سگک
clasp قلاب
clasp چفت
clasp گره فلزی
clasp بستن
clasp دراغوش گرفتن
clasp جفت چپراست قلاب
campaign clasp نشان فلزی شرکت درجنگ جهانی اول
pistol clasp گیره نگهدارنده طپانچه
pistol clasp قفل طپانچه نشان شرکت درمسابقه تیراندازی با طپانچه
to clasp hands دست بهم زدن
rifle clasp نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
to clasp hands دست یکی شدن
clasp knife چاقوی ضامن دار
She shook my hand with a firm clasp . با من دست محکمی داد
battle a صف جنگ
battle ax تبرزین
battle ax تبر
battle جنگ
f.of battle میدان جنگ
f.of battle نبردگاه
an e. battle جنگی که برای دو طرف یکسان است
battle نزاع
battle زد وخورد
battle رزم
battle جنگ کردن
battle نبرد کردن
battle مبارزه ستیز
battle نبرد
battle پیکار
battle جدال
battle position محل ناو در دریا
battle problems مسائل جنگی
battle station پایگاه رزمی
battle state station action
battle problems مشکلات رزمی
battle sight شکاف درجه
battle sight درجه جنگی
battle reserve ذخیره جنگی
battle reserve احتیاط جنگی
battle ship نبرد ناو
battle royal نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
he gave an a of the battle گزارش ان جنگ راشرح داد
battle station پایگاه جنگی
half the battle <idiom> قسمت بزرگیاز کار
battle zone منطقهجنگی
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
to deliver battle اماده جنگ شدن
battle axe تبر
the battle still rages جنگ هنوز شدت دارد
battle honour نشان افتخار
order of battle سازمان نیروهایا یکان
order of battle ترتیب نیرو
field of battle میدان رزم
field of battle میدان جنگ
battle position موضع نبرد
battle-axes تبرزین
battle dress نیم تنه جنگی
battle cruiser نبردناو
battle clout نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
battle casualty تلفات جنگی
battle casualty ضایعات رزمی
battle bill فهرست استعداد رزمی ناو
battle bill لوحه جنگی ناو
battle axe تبرزین
pitched battle جنگ صف ارایی شده
battle array جنگ ارایی
battle array صف جنگ
pitched battle جنگ سخت تن به تن
battle-axe تبرزین
battle cry شعارجنگی
battle cries شعارجنگی
battle dress لباس ضدگلوله
battle dress جلیقه جنگی
battle drill تمرین رزم
battle lights چراغهای جنگی
battle lights چراغ خاموشی شبانه
battle line خط جبهه ناوها
battle line خط جنگی
battle map نقشه منطقه نبرد
battle map نقشه جنگی
battle piece تصویرجنگ
battle pin سنجاق نقشه
battle lights چراغ پلیس
battle lantern چراغ خطرجنگی
battle drill مشق جنگی تمرین جنگی
battle plane هواپیمای جنگی
battle field میدان جنگ
battle group واحد ارتشی مرکب از پنج گروهان
battle group گروه نبرد
battle lantern چراغ اعلام خطر
main battle tank قوی ترین تانک رزمی
main battle tank تانک اصلی
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
The scen of a bloody (great) battle. صحنه نبرد خونین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com