English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (7 milliseconds)
English Persian
battle honour نشان افتخار
Other Matches
honour برات
honour قبول کردن
honour عزت دادن به
honour احترام کردن به
honour ایفای تعهد کردن
honour انجام تعهد
honour یاحوالهای را قبول کردن
pledge one's honour قول شرف دادن
lap of honour دورافتخاردوندهیااتومبیلران
guest of honour مهمانافتخاری
word of honour قول شرف
to pledge one's honour قول شرف دادن
title of honour لقب
the pinnacle of honour اوج عزت
point of honour قضیه شرف
title of honour کنایه
debt of honour وام شرافتی
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
guard of honour پاسدار تشریفاتی
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
honour a contract قرارداد را محترم شمردن
honour your contracts اوفوا بالعقود
maid of honour ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
guard of honour گارداحترام
rolls of honour لیست افتخار
rolls of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
roll of honour لیست افتخار
roll of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
To pawn ones life ( honour) . زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
battle رزم
battle نبرد
battle نزاع
battle زد وخورد
battle جنگ کردن
f.of battle نبردگاه
f.of battle میدان جنگ
battle جنگ
battle مبارزه ستیز
battle a صف جنگ
battle نبرد کردن
battle ax تبرزین
battle ax تبر
an e. battle جنگی که برای دو طرف یکسان است
battle پیکار
battle جدال
battle state station action
battle royal نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
half the battle <idiom> قسمت بزرگیاز کار
battle lights چراغ خاموشی شبانه
battle ship نبرد ناو
battle sight درجه جنگی
battle station پایگاه جنگی
battle sight شکاف درجه
battle station پایگاه رزمی
battle zone منطقهجنگی
the battle still rages جنگ هنوز شدت دارد
order of battle سازمان نیروهایا یکان
order of battle ترتیب نیرو
battle lights چراغ پلیس
to deliver battle اماده جنگ شدن
he gave an a of the battle گزارش ان جنگ راشرح داد
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
field of battle میدان رزم
field of battle میدان جنگ
battle reserve احتیاط جنگی
battle reserve ذخیره جنگی
pitched battle جنگ صف ارایی شده
battle bill فهرست استعداد رزمی ناو
battle casualty ضایعات رزمی
battle casualty تلفات جنگی
battle clasp نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
battle clout نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
battle cruiser نبردناو
battle dress نیم تنه جنگی
battle dress لباس ضدگلوله
battle bill لوحه جنگی ناو
battle axe تبر
battle-axe تبرزین
battle-axes تبرزین
battle cries شعارجنگی
battle cry شعارجنگی
battle array صف جنگ
battle array جنگ ارایی
pitched battle جنگ سخت تن به تن
battle axe تبرزین
battle dress جلیقه جنگی
battle drill تمرین رزم
battle map نقشه منطقه نبرد
battle map نقشه جنگی
battle piece تصویرجنگ
battle pin سنجاق نقشه
battle plane هواپیمای جنگی
battle position موضع نبرد
battle position محل ناو در دریا
battle problems مسائل جنگی
battle problems مشکلات رزمی
battle line خط جنگی
battle line خط جبهه ناوها
battle drill مشق جنگی تمرین جنگی
battle field میدان جنگ
battle group واحد ارتشی مرکب از پنج گروهان
battle group گروه نبرد
battle lantern چراغ اعلام خطر
battle lantern چراغ خطرجنگی
battle lights چراغهای جنگی
main battle tank قوی ترین تانک رزمی
main battle tank تانک اصلی
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
The scen of a bloody (great) battle. صحنه نبرد خونین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com