Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
bear record to
تصدیق یا اثبات کردن
Other Matches
bear up
برگشتن قایق بسمت باد
bear in
تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
the little bear
دب اصغر
to bear up
نا امیدنشدن نگهداری کردن
to bear up
تاب اوردن
bear out
بیرون دادن
i cannot bear him
حوصله او را ندارم
to bear out
تحمل کردن
bear off
off shove
bear off
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
bear on
نسبت داشتن
bear on
مربوط بودن
bear out
شل کردن
to bear away
ربودن
to bear away
بردن
to bear down
غلبه کردن بر
to bear down
برانداختن
bear out
تمایل اسب به نزدیک شدن به حد خارجی
to bear out
تاب اوردن
the little bear
خرس کوچک
bear
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
bear
حمل کردن
bear
حاوی بودن
bear
مربوط بودن
bear
تاب اوردن تحمل کردن
bear
زاییدن میوه دادن
bear
داشتن
bear
حمل کردن دربرداشتن
bear
: بردن
bear
لقب روسیه ودولت شوروی
bear
سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
bear
برعهده گرفتن
bear
: خرس
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
بردن
bear
تاثیر داشتن
bear
در بر داشتن
bear
تقبل کردن تحمل کردن
bear a hand
کمک کردن
bear testimony
شهادت دادن
bear testimony
گواهی دادن
bear garden
محلی که درانجاخرسها رابجنگ می اندازند
bear arms
تحت سلاح رفتن
to bear fruit
باریا میوه دادن
to bear hard
زوراوردن
to bear hard
جفاکردن
to bear in mind
درنظرداشتن
bear agrudge
غرض ورزیدن
bear arms
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
bear witness
گواهی دادن
smokey the bear
وسیله تولید پرده دود در هلی کوپتر
the lesser bear
خرس کوچکتر
the lesser bear
دب اصغر
the great bear
دب اکبر
smokey the bear
وسیله تولید کننده دود
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
she cannot bear heat
تاب گرما رانمیاورد
it will not bear repeating
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
i alone bear the brunt of it
خدمت انها بر من واجب می اید
grizzly bear
خرس خاکستری
to bear a grudge
لج یاکینه داشتن
to bear a loss
خسارت دیدن یاکشیدن
to bear a loss
ضرردادن
bear witness
شهادت دادن
bear's foot
نوعی گیاه خریق که برگ هایی به شکل پا و پنجه ها خرس دارد.
to bear enmity
کینه ورزیدن
to bear enmity
دشمنی ورزیدن
to bear enmity
دشمنی داشتن
to bear arms
خدمت نظام کردن
to bear arms
سربازی کردن
to bear any one a grudge
به کسی لج داشتن
to bear a sword
شمشیردربرداشتن
to bear a meaning
معنی دادن
great bear
دب اکبرgrandaunt
polar bear
خرس سفید
bear leek
والک کوهی
bear's garlic
پیاز خرسی
bear leek
پیاز خرسی
bear's garlic
سیرخرس
bear leek
سیرخرس
to bear the blame
تقصیر را به گردن گرفتن
to bear comparison with
قابل مقایسه بودن با
to grin and bear it
در رنج وسختی بردباری کردن دندان روی جگرگذاشتن
bear hug
سخت در آغوش گیری
white bear
خرس سفید خرس قطبی
to grin and bear it
سوختن وساختن
to bear witness to
شهادت دادن نسبت به
to bear witness to
گوهی دادن به
to bear witness
گواهی دادن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
to bear testimony
شهادت دادن
to bear testimony
گواهی دادن
to bear pressure upon
فشار اوردن بر
to bear oneself
حرکت کردن
bear hug
دو دستی بغل کردن
bear hugs
سخت در آغوش گیری
bear hugs
دو دستی بغل کردن
To be patient. To bear up.
حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
bear's garlic
والک کوهی
We bear no relationship to each other .
باهم نسبتی نداریم
To bear someone a grudge.
نسبت به کسی غرض داشتن
cross to bear/carry
<idiom>
رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
Like a bear with a sore head.
مثل گرگ تیر خورده
To bear heavy expenses.
سرب فلز سنگین وزنی است
to bear any customs duties
هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
bear tape shutter gate
دریچه شیروانی شکل
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
to bear all customs duties and taxes
تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
record
یادداشت درسی
on record
ثبت شده
record
یادداشت سخنرانی
off the record
<idiom>
خصوصی
record
گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
record
رکورد داده در یک فایل زنجیری
record
پرونده
record
یادداشت بایگانی
record
ثبت گواهی ثبت شده
record
ثبت کردن ضبط کردن ضبط
record
یادداشت کردن
record
هر نوع صفحه یانوار یا اشیا مشابهای که برای ضبط و پخش صدا بکاررود
record
سجل بایگانی
record
مدرک کتبی سابقه
record
تعداد موضوعات دادههای مبوطه که در حافظه موقت نگهداری می شوند و اماده پردازش هستند
record
حجم داده در یک رکورد
record
برنامهای که رکوردها را نگه می داردو میتواند به انها دستیابی داشته باشد و برای تامین اطلاعات پردازش کند
record
سابقه مدرک
record
ذخیره سازی داده یا سیگنال روی نوار یا دیسک یا کامپیوتر
record
مجموعه موضوعات داده مربوطه
record
کلیدی در دستگاه ضبط کننده برای بیان امادگی ضبط سیگنال ها روی رسانه
record
رکوردحاوی داده جدیدکه برای خروجی رکورداصلی به کارمی رود
record
لیست فیلدهایی که رکوردرا تشکیل می دهند با هم همراه طول ونوع داده انها
record
سازمان دهی وطول فیلدها ی مختلف در رکورد
record
رکورد و داده کنترلی ذخیره شده روی رسانه پشتیبان
record
تعداد رکوردهای فایل ذخیره شده
record
دفتر
record
ثبت
record
بایگانی ضبط
record
پیشینه
record
صورت جلسه سابقه
record
صورت مذاکرات
off the record
محرمانه و خصوصی
off-the-record
محرمانه و خصوصی
record
نگاشتن
record
ثبت کردن ضبط کردن
record
ضبط شدن
record
: ثبت
record
تاریخچه
record
یادداشت نگارش
record
حد نصاب مسابقه
record
مدرک ثبت کردن
record
نام نیک
record
رکورد
record
صفحه گرامافون
record
ضبط کردن
record
مدرک ثبت کردن بایگانی کردن
record
نوشته
record
سابقه
record
ثبت کردن
set a record
رکورد بر جای گذاشتن
[ورزش]
record player
گرامافون
break a record
رکورد شکنی
boot record
رکورد راه اندازی
beat a record
حد نصاب را شکستن
bad record
پیشینه بد
bad record
سوء سابقه
addition record
رکورد اضافی
record players
گرامافون
amendment record
رکوردی که حاوی اطلاعات جدید برای بهنگام سازی رکورد یا فایل اصلی است
trailer record
مدرک پشت بند
record-breaker
ثبتکند
record-breaker
فردیکهرکوردجدیدیبنام خود
record library
مرکزکرایهنوارکاست
record control
دکمهضبط
record button
دکمهضبط
track record
پیشینه
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track record
سابقه
record-breaking
شکستنرکورد
verbatim record
porotocol
unit record
رکورد واحد
unit record
تک مدرکی
transaction record
رکورد تراکنش
trailer record
رکورد پشت بند
record as target
اماج را ثبت کنید
carded for record
از خدمت صف معاف
record length
درازای مدرک
record book
دفترچه سوابق جنگ افزار پرونده سوابق
record book
دفتر ثتب سوابق
record count
شمار مدارک
record count
شمارش رکوردها
record firing
عناصر تیر را ثبت کنید
record format
قالب مدرک
record format
قالب رکورد
record gap
شکاف بین مدارک
record gap
شکاف بین رکوردها
record gap
فاصله خالی بین رکوردها
record head
نوک ضبط
record keeping
نگهداری سوابق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com