English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
beer money پول ابجو
beer money پول چایی
Other Matches
Protection money. Racket money. باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
beer ابجو نوشیدن
beer ابجو
beer ماالشعیر
beer آبجو
near beer [American] جوآب [غذا و آشپزخانه]
beer's law قانون بیر
non-alcoholic beer ماءالشعیر [غذا و آشپزخانه]
near beer [American] ماءالشعیر [غذا و آشپزخانه]
non-alcoholic beer آبجوی بدون الکل [غذا و آشپزخانه]
near beer [American] آبجوی بدون الکل [غذا و آشپزخانه]
draught beer ابجوی که درچلیک شیردارریخته باشند
non-alcoholic beer کشکاب [غذا و آشپزخانه]
near beer [American] کشکاب [غذا و آشپزخانه]
non-alcoholic beer کوشاب [غذا و آشپزخانه]
near beer [American] کوشاب [غذا و آشپزخانه]
non-alcoholic beer ماشعیر [غذا و آشپزخانه]
root beer مشروب شیرین معطر با ریشه گیاه
near beer [American] ماشعیر [غذا و آشپزخانه]
beer brewing ابجوسازی
non-alcoholic beer جوآب [غذا و آشپزخانه]
beer on draught ابجوی که درچلیک شیردارریخته باشند
beer moustache رد آبجو روی لب بالایی
ginger beer نوشابه شیرین گاز داریکه زنجبیل دارد
herb beer ابجوی که ازگیاه وعلف بسازند
beer glass لیوانآبجو
small beer ابجو پست وکم الکل
beer belly چاقیمفرط بعلتمصرفآبجو
small beer چیز بی اهمیت
lager beer یکجورابجوکم مایه که اصل ان ازالمان است
near beer [American] آبجوی حلال [غذا و آشپزخانه]
non-alcoholic beer آبجوی حلال [غذا و آشپزخانه]
near beer [American] ماء مبارک [غذا و آشپزخانه]
non-alcoholic beer ماء مبارک [غذا و آشپزخانه]
I'll have a beer with a rum chaser. لطفا یک آبجو و بعد یک عرق رم که گلویم را صاف کند.
alcohol-free beer جوآب [غذا و آشپزخانه]
alcohol-free beer ماشعیر [غذا و آشپزخانه]
alcohol-free beer ماء مبارک [غذا و آشپزخانه]
alcohol-free beer کوشاب [غذا و آشپزخانه]
alcohol-free beer آبجوی بدون الکل [غذا و آشپزخانه]
alcohol-free beer کشکاب [غذا و آشپزخانه]
alcohol-free beer ماءالشعیر [غذا و آشپزخانه]
He swigged the beer in four gulps. او [مرد] آبجو را با چهار تا جرعه طولانی قورت داد.
alcohol-free beer آبجوی حلال [غذا و آشپزخانه]
bouger lambert beer law قانون بوگر- لامبرت- بیر
money begets money <idiom> پول پول می آورد
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can پولیش بیش
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
money on d. پول سپرده
money on d. وجه امانعی
value for money ارزش پول
f. money پول فراوان
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
take in (money) <idiom> رسیدن
he is f. of money پول فراوان دارد
be in the money <idiom> پول پارو کردن
value of money ارزش پول
near with one's money خسیس
money جایزه نقدی
money مسکوک ثروت
money سکه
money اسکناس
money پول
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
near money شبه پول
value for money قدرت خرید پول
requistion for money درخواست
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
ready money پول فراهم شده
scant of money کم پول
supply of money عرضه پول
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
short of money کم پول
tight money سیاست پولی انقباضی
time money وام مدت دار
scant of money بی پول
sound money پول سالم
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
mortgage money پول قرضی
quasi money شبه پول
neutrality of money خنثی بودن پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
oceans of money یک دنیا پول
odd money یک اسکناس 01 ریالی
onother's money پول دیگری
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money stock حجم پول در گردش
money stock عرضه پول
money supply عرضه پول
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
money worth بهای پول
money worth پول بها
onother's money پول شخصی دیگر
passage money کرایه
passage money کرایه مسافر
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money در CL ثمن
purchase money قیمت جنس
quantity of money مقدار پول
raise money فراهم کردن پول
raise money جمع اوری کردن پول
ready money پول نقد
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
passage money خوراک
passage money غذا
passage money راه
passage money تاکردن
passage money معاش کردن
penury of money کمیابی پول
penury of money قحط پول
possession money حق الاجرا
ready money پول موجود
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money پول بدون پشتوانه
volume of money حجم پول
velocity of money سرعت پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money حجاب پول
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
gate money پولبلیطورودیه
To raise money. پول فراهم کردن
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
functions of money وفائف پول
blood money خونبها
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
blood money دیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com