Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English
Persian
bill hook
دستعاله
bill hook
دهره
Search result with all words
hook bill
منقار نوک برگشته
hook bill
منقارعقابی
Other Matches
hook on
اویزان کردن
can hook
قلاب لب تخت
let (someone) off the hook
<idiom>
عذرخواهی کردن ازکسی
hook-up
نقشه اویزان
hook up
نقشه اویزان
to be off the hook
<idiom>
از خطر جستن
to be off the hook
<idiom>
پشت سرگذاشتن بحران
hook on
قلاب کردن
one hook
مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
hook-up
<idiom>
hook up
<idiom>
outside hook
فت پا و بهم زدن تعادل حریف
on hook
قلاب شده
hook-up
اتصال
[به دستگاهی الکتریکی]
off the hook
<idiom>
دورشدن از مشکل
on hook
وصل شده
off hook
رها شده
off hook
قطع شده
hook
گرفتارکردن
hook
قلاب
hook
گیر اوردن
hook
چنگک
hook
دام
hook
بشکل قلاب دراوردن کج کردن
hook
تله ضربه
hook
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hook
ماهیگیری قسمت گود انحنای موج
to have somebody on the hook
<idiom>
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
hook
بدام انداختن
hook
کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
hook
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
to be off the hook
<idiom>
از گرفتاری فارغ شدن
hook
ربودن
hook ladder
نردبانقلابدار
hook and eyes
قزن
lifting hook
قلاببالابر
hook and eyes
قفلی
little finger hook
چنگانگشتکوچک
pelican hook
قلاب پلیکان
horizontal hook
قلاب افقی
stern hook
نفر پاشنه قایق
spring hook
قلاب فنردار
by hook or by crook
<idiom>
بههر راهی ،به هر طریقی
By hook or by crook. somehow.
هر جوری شده ( بهر طریق ممکن )
pelican hook
قلاب پران
thumb hook
قلابشصت
pan hook
قلابکنه
dough hook
چنگکخمیر
curb hook
قلاباتصال
shackle hook
قلاب بوکسل
tumbler hook
قلاب پران
sheep hook
عصای
treble hook
قلاب ماهیگیری سه طرفه
chain hook
هوک زنجیر
chain hook
دیلم زنجیر لنگر
cargo hook
قلاب بار
button hook
قلاب
bow hook
نفر سینه قایق
union hook
قلاب دو حلقه
sail hook
قلاب چادر
crochet hook
جایانگشترویقلاب
pot hook
قلاب دیگ
raymond hook
قلاب بالا کشنده قایق
reaping hook
چنگک درو
crane hook
چنگک بالاکش
crane hook
قلاب سرکابل بالابر جرثقیل قلاب یا چنگک جرثقیل
sheep hook
چوپانی
coat hook
قلاب رخت اویز
safety hook
قلاب اطمینان
slag hook
قلاب کوره
hook gauge
اشل قلاب شکل نوک تیز
hook spanner
کلید چنگالی
hook switch
کلید ثقلی
hook tackle
تکل از پشت
hook's law
قانون هوک
hook's law
تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
flu hook
کیف مخصوص طعمههای مصنوعی ماهیگیری
flesh hook
قلاب گوشت کش
flash hook
قلاب گوشت
fish hook
قلاب ماهیگیری
fifi hook
قلاب فی فی
hook shot
شوت هوک
gang hook
دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
hook check
سد کردن راه چوب حریف ازعقب
hook cable
کابل قلاب اتصال مهار هواپیما
fifi hook
رکاب کوهنوردی
hook-ups
نقشه اویزان
hook cable
کابل قلاب
hook bolt
قلاب پیچی
hook pass
پاس هوکی
hook rope
طناب قلابدار
hook service
سرویس برگردان والیبال
gang hook
دو یا سه قلاب ماهیگیری متصل بهم
eye hook
قلاب حلقه دار
eye hook
قلاب روزنه دار
boat-hook
هوک قایق
boat-hook
چوب دست قایق
hook knife
چاقوی قلاب شکل
[جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
duck hook
ضربه پیچدار کوتاه
draw hook
قلاب کششی
drag hook
قلاب عایق
drag hook
قلاب کشش
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
boat hook
چنگک قایق
boat hook
چوب دست قایق
pruning hook
دسقاله
pruning hook
داسقاله
hook nosed
دارای بینی کج
boat-hook
چنگک قایق
hook-nosed
دارای بینی کج
boat hook
هوک قایق
hook and eye
قزن قفلی
outside hook and overan lock
لنگ تندر
aircraft arresting hook
قلاب مهار هواپیما
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
counter attack to outside hook
پلنگ شکن
ram's horn hook
قلاب دو شاخه
hook, line and sinker
<idiom>
backward leg hook and underarm
سوبلس با استفاده از پا
leg hook in near arm and crossover
سگک دست و پا
bill nye
صورتحساب
got through (the bill got through the ma
لایحه از مجلس گذشت
bill of e.
برات
bill
بیجک
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bill
گزارش جریان دعوی
bill
دادخواست
bill
تهیه کردن صورتحساب
bill
اسنادبازرگانی
bill
قبض
bill
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
May I have my bill, please?
ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟
The bill, please.
لطفا صورت حساب.
way bill
سند حمل
way bill
بارنامه
way bill
بارنامه راه اهن
way bill
بارنامه دریایی
the bill
صورت حساب
bill
حواله
bill
نوک
bill
سند
bill
برات
bill
قبض صورتحساب
bill
لایحه
bill
نوک بنوک هم زدن
bill
نوعی شمشیرپهن
bill
منقار
bill
صورتحساب دادن
to f. the bill
واجدشرایط بودن
bill
اسکناس
bill
صورتحساب
soft bill
پرنده منقار نازک حشره خوار
pad the bill
<idiom>
اضافه شدن هزینههای کاذب
I think there is a mistake in the bill.
من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
How much is my telephone bill?
صورتحساب تلفنمان چقدر میشود؟
a hefty bill
صورتحساب سنگینی
omnibus bill
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
retiring a bill
براتی را تسویه کردن
stork's bill
گل عطر
wage bill
لیست حقوق
members bill
member
member's bill
طرح قانونی
long bill
نوک دراز
foot the bill
<idiom>
پرداختن
fill the bill
<idiom>
مناسب برای همه جا
time bill
برنامه حرکت قطار
stork's bill
شمعدانی عطر
to bill and coo
باهم غنج زدن
station bill
جدول محلها
station bill
لوحه نشان دهنده محلهای پرسنل
to dishonour a bill
براتی را فکول کردن
soft bill
مرغ مگس خوار
to protean a bill
وجه براتی راتامین کردن
sight bill
حواله دیداری برات یا حواله ایکه در زمان ارائه قابل پرداخت میباشد
to rush a bill through
لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
stork's bill
برگ عطر
time bill
سفته مدت دار
through bill of lading
بارنامه سراسری
through bill of exchange
بارنامه سراسری
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
the bill is undue
وعده برات نرسیده است
the bill is overdraw
سر رسید برات منقضی شده است
the bill has come to maturity
موعد پرداخت برات منقضی شده است
the bill has come to maturity
وعده پرداخت برات رسیده است
to talk out a bill
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
to veto a bill
لایحه قانونی راردکردن
training bill
برنامه اموزشی
road bill
بارنامه
watch bill
لوحه نگهبانی ناو
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
bill poster
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
protect a bill
وجه براتی را تامین کردن
bill posters
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
play bill
اعلان نمایش
play bill
اگهی نمایش
victualling bill
پروانه حمل کالائی که درانبار گمرکی موجود باشد
usance bill
برات به وعده
transit bill
اجازه عبور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com