Dictiornary-Farsi | blind dates | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 157 (8 milliseconds)

English	Persian
blind dates	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند


Other Matches

blind leading the blind <idiom>
The blind can not lead the blind. <proverb>	کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
dates	موعد
dates	قدیمی
dates	در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
dates	افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
dates	افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
dates	تاریخ
dates	سنه
dates	مدت معین کردن
dates	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
dates	زمان
dates	نخل تاریخ
dates	خرما
dates	تاریخ روز و ماه و سال
dates	قرار دادن داده در یک متن
dates	فرمان DATE
dates	درخت خرما
dates [appointments]	وعده های ملاقات
dates [appointments]	قرار های ملاقات
dates [appointments]	تاریخ ها
His presentation was actually just a recital of names, places, and dates.	مطالب ارایه شده او [مرد] در واقع فقط شمارشی از نام، مکان، و تاریخ بود.
blind	مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind	پرده
to go it blind	بی پرواکاری راکردن
to go it blind	بی گداربه اب زدن
to be blind to	نفهمیدن
to be blind to	ندیدن
blind	طاقنما
blind	گرفتن
blind	سنگر
blind	پناه
blind	: کور
blind	نابینا
blind	اغفال کردن
blind	غیر خوانایی
blind	بی بصیرت
blind	:چشم بند
blind	:کورکردن
blind	خیره کردن
blind	درز یاراه
blind	مخفی گاه
blind	هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind	کمینگاه
blind	آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind	کور کردن
blind	بدون دید مستقیم پرسنل
blind	چشمک زدن علامت دادن
blind	تاریک ناپیدا
blind	چراغ اعلام خطر
blind	در پوش
blind	چراغ چشمک زن
moon blind	روزبین
roller blind	پرده فنردار قرقره ایی
night blind	شبکور
murphy blind	چشم بند اسب
moon blind	دچار اماس نوبتی
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
moon blind	شبکور
hoodman blind	مرد کلاهدار
color blind	رنگ کور
color blind	فاقد حساسیت نسبت برنگ
day blind	روزکور
gravel blind	تقریبا کور
green blind	نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
born blind	کور مادرزاد
he is blind to kindness	مهربانی نمیفهمد چیست
he strike him blind	چنان زد که کورش کرد
hoodman blind	گردن کلفت
hoodman blind	اوباش
hoodman blind	لوطی
sand blind	دارای چشم تار
snow blind	برف کور
snow blind	برف کوری
To know someone blind spots.	رگ خواب کسی را بدست آوردن
blind of one eye	یک چشم
double blind	دوسوکور
blind storey	تریبون کلیسا
blind alleys	کوچه بن بست
blind alleys	شاخه بن بست
word-blind	کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
colour blind	کوررنگ
blind drunk	مستمخمور
spanish blind	دریچه کرکرهای
stone blind	کاملا کور
strike blind	با ضربه کور کردن
sun blind	پرده پنجره
ventilation blind	پیش پنجره
sun blind	سایبان
blind cloth	پردهکرکره
Roman blind	درپرشرومانی
blind alley	کوچه بن بست
blind zone	منطقه کور
blind alley	شاخه بن بست
blind circuit	مدار یک طرفه
blind circuit	مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
blind coal	زغال سنگ بی شعله
blind diagnosis	تشخیص بی نام
blind dialling	توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
blind flange	فلانژ سرپوشیده
blind flange	فلانژ کلاهک
blind fold	چشم بستن
blind fold	کورکردن
blind fold	با چشم بسته
blind bridle	لگام چشمبنددار
blind arcade	طاقنما
blind spot	نقطه کور
blind spot	نقطه ضعف
blind date	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind spots	نقطه کور
blind spots	نقطه ضعف
Venetian blind	پنجره کرکره
blind a lley	کوچه بن بست
blind analysis	تحلیل بی نام
blind gate	دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind hole	سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind window	پنجره نما
blind pass	کالیبر کور
blind rivet	پرچ کور
blind pipe	لوله غیرمشبک
blind pipe	لوله کور
blind score	امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
blind search	جیستجوی بی نتیجه
blind side	سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
blind stiteh	کور نخبه
blind transportation	ارسال یک جانبه
blind transportation	ارسال پیام بدون توجه به گیرنده یااخذجواب
blind valley	کور دره
blind pass	پاس کور
blind pass	پاس بدون دید یار
blind matching	همتاسازی بی نام
blind letter	نامهای که نام ونشان روشن ندارد
blind nut	مهره کور
blind one eye	از یک چشم کور
blind hole	سوراخ کور
blind keyboard	صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
blind hole	سوراخ مسدود
blind mans buff	ازمن داری
double blind method	روش بی نام مضاعف
to turn a blind eye to something	چیزی را زیر سبیلی رد کردن
to turn a blind eye to something	چیزی را نادیده گرفتن
blind drainage area	حوزه ابریز بسته
blind copy receipt	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
blind carbon copy	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
He is blind in the left eye .	چشم چپ اش کور ( نابینا ) است
To lose ones sight . To go blind.	کور شدن
blind mans buff	چشم بندی چشم بندانک
blind bombing zone	منطقه بمباران محدود
blind man's buff	چشم بندانک
The illiterate person is blind . <proverb>	بیسواد کور است .
blind man's buff	از من داری
To turn a blind eye to something. To overlook something.	چیزی را نادیده گرفتن
In is an affair of the heart . Love is blind .	کار کار دل است
To overlook. To turn a blind eye.	چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
Dead ( blind ) drunk. As drunk as a lord .	مست خراب ( مست لایعقل )