Dictiornary-Farsi | blind man's buff | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 155 (7 milliseconds)

English	Persian
blind man's buff	از من داری
blind man's buff	چشم بندانک


Search result with all words

blind mans buff	ازمن داری
blind mans buff	چشم بندی چشم بندانک
Other Matches

The blind can not lead the blind. <proverb>	کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
blind leading the blind <idiom>
buff	ضربت
buff	براق کردن
buff	محکم
buff	گاو وحشی زردنخودی
buff	چرم زردخوابدار
buff	چرم گاومیش
buff	از چرم گاومیش
buff	رنگ نخودی
buff	جلا پوست انسان
buff	خنثی کردن جنبیدن
buff	نوسان کردن
buff	با چرم پرداخت کردن
buff wheel	چرخ سنباده
double buff	قرقره قلاب دو شیاره
double buff	تاکل دو شیاره
buff leather	چرم گاومیش
buff stick	چوبیکه چرم
buff stick	بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
to go it blind	بی گداربه اب زدن
to go it blind	بی پرواکاری راکردن
blind	غیر خوانایی
to be blind to	نفهمیدن
to be blind to	ندیدن
blind	بدون دید مستقیم پرسنل
blind	طاقنما
blind	کور کردن
blind	اغفال کردن
blind	گرفتن
blind	درز یاراه
blind	خیره کردن
blind	نابینا
blind	:کورکردن
blind	بی بصیرت
blind	تاریک ناپیدا
blind	: کور
blind	پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind	مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind	:چشم بند
blind	پناه
blind	کمینگاه
blind	چشمک زدن علامت دادن
blind	هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind	چراغ اعلام خطر
blind	چراغ چشمک زن
blind	در پوش
blind	آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind	پرده
blind	سنگر
blind	مخفی گاه
he strike him blind	چنان زد که کورش کرد
hoodman blind	گردن کلفت
hoodman blind	لوطی
hoodman blind	اوباش
he is blind to kindness	مهربانی نمیفهمد چیست
green blind	نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
gravel blind	تقریبا کور
blind zone	منطقه کور
color blind	فاقد حساسیت نسبت برنگ
day blind	روزکور
color blind	رنگ کور
born blind	کور مادرزاد
hoodman blind	مرد کلاهدار
moon blind	شبکور
moon blind	روزبین
sun blind	سایبان
ventilation blind	پیش پنجره
double blind	دوسوکور
blind cloth	پردهکرکره
To know someone blind spots.	رگ خواب کسی را بدست آوردن
Roman blind	درپرشرومانی
blind drunk	مستمخمور
colour blind	کوررنگ
word-blind	کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
sun blind	پرده پنجره
strike blind	با ضربه کور کردن
moon blind	دچار اماس نوبتی
murphy blind	چشم بند اسب
night blind	شبکور
roller blind	پرده فنردار قرقره ایی
sand blind	دارای چشم تار
snow blind	برف کور
snow blind	برف کوری
spanish blind	دریچه کرکرهای
stone blind	کاملا کور
blind storey	تریبون کلیسا
blind alley	کوچه بن بست
blind analysis	تحلیل بی نام
blind arcade	طاقنما
blind bridle	لگام چشمبنددار
blind circuit	مدار یک طرفه
blind circuit	مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
blind coal	زغال سنگ بی شعله
blind diagnosis	تشخیص بی نام
blind dialling	توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
blind flange	فلانژ سرپوشیده
blind flange	فلانژ کلاهک
blind a lley	کوچه بن بست
Venetian blind	پنجره کرکره
blind alley	شاخه بن بست
blind alleys	شاخه بن بست
blind alleys	کوچه بن بست
blind date	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates	قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind spot	نقطه کور
blind spot	نقطه ضعف
blind spots	نقطه کور
blind spots	نقطه ضعف
blind fold	چشم بستن
blind fold	کورکردن
blind pass	پاس کور
blind pass	کالیبر کور
blind score	امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
blind pipe	لوله غیرمشبک
blind pipe	لوله کور
blind matching	همتاسازی بی نام
blind window	پنجره نما
blind valley	کور دره
blind rivet	پرچ کور
blind transportation	ارسال پیام بدون توجه به گیرنده یااخذجواب
blind search	جیستجوی بی نتیجه
blind transportation	ارسال یک جانبه
blind side	سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
blind pass	پاس بدون دید یار
blind one eye	از یک چشم کور
blind fold	با چشم بسته
blind gate	دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind hole	سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind hole	سوراخ کور
blind hole	سوراخ مسدود
blind keyboard	صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
blind stiteh	کور نخبه
blind nut	مهره کور
blind letter	نامهای که نام ونشان روشن ندارد
blind of one eye	یک چشم
to turn a blind eye to something	چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something	چیزی را زیر سبیلی رد کردن
The illiterate person is blind . <proverb>	بیسواد کور است .
blind drainage area	حوزه ابریز بسته
double blind method	روش بی نام مضاعف
blind carbon copy	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
blind bombing zone	منطقه بمباران محدود
blind copy receipt	در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
He is blind in the left eye .	چشم چپ اش کور ( نابینا ) است
To lose ones sight . To go blind.	کور شدن
To overlook. To turn a blind eye.	چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
To turn a blind eye to something. To overlook something.	چیزی را نادیده گرفتن
In is an affair of the heart . Love is blind .	کار کار دل است
Dead ( blind ) drunk. As drunk as a lord .	مست خراب ( مست لایعقل )