Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
blood cell
گویچههای خونی
blood cell
یاخته خون
Other Matches
Blood is not washed out by blood .
<proverb>
خون را با خون نمى شویند.
blood
خون کسی رابجوش اوردن
blood
نسب
blood
سگ شکاری و بوی خن
blood
عصبانی کردن
blood
خون جاری کردن
blood
خون الودکردن
blood
نژاد
blood
نسبت خویشاوندی
blood
مزاج
blood
خوی
blood
خون
whole blood
قرابت نسبی
whole blood
قرابت ابی و امی قرابت تنی
blood
دم
let blood
رگ زدن
let blood
خون گرفتن
to let blood
رگ زدن
to let blood
خون گرفتن
his blood is up
اماده جنگ است
his blood is up
خشمش افروخته است
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
blood
نیرو
get someone's blood up
<idiom>
عصبانی کردن
get someone's blood up
<idiom>
کفر کسی را درآوردن
be in one's blood
<idiom>
در ذات کسی بودن
be in one's blood
<idiom>
ارثی بودن
cell
سل
cell
خانه
cell
حجره
cell
اتاقک
tr cell
کلید فرگیر
cell
تابع یا عدد مجزا در برنامه صفحه گسترده
cell
در یک سیستم ارسال داده مثل ATM بستههای داده با طول ثابت مثلاگ یک خانه در سیستم ATM شامل دادههای هشت تایی است
cell
پیل
cell
زندان انفرادی
cell
خانه جدول
cell
سلول
cell
یاخته
cell
حفره
cell
باطری
cell
سلول یکنفری
cell
زندان تکی
cell
پیل خانه باطری
cell
جزء اصلی باطری
cell
در صفحه گسترده روشی که نتیجه یا داده در یک خانه نمایش داده میشود
cell
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
cell
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cell
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cell
در یک صفحه گسترده فرمولی که در یک خانه قرار دارد
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell
محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
cell
المان
cell
فرف نمونه
cell
پیل سلول
full blood
از نژاداصیل
full blood
برادر ابوینی
full blood
برادر تنی
blood stream
جریان خون
full blood
همخون
half blood
نابرادری یا ناخواهری دورگه
it rained blood
خون
blood relationship
خویشاوندی نسبی
blood relationship
قرابت نسبی
relationship by blood
خویشاوندی نسبی
relationship by blood
قرابت نسبی
blood sample
واحد نمونه خون
his blood beon us
خونش به گردن ماست
full blood
نژاد خالص
blue blood
عضو طبقه اشراف
dragon blood
دم الاخوین
draw first blood
کسب نخستین امتیاز
blood work
آزمایش خون
to bathe in blood
درخون غوطه خوردن یا اغشتن
cold blood
خون سردی
corruption of blood
مهدورالدم شدن
corruption of blood
محرومیت از حقوق اجتماعی و مدنی
blood test
آزمایش خون
dragoa's blood
خون سیاوشان
dragon blood
خون سیاووشان
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blood transfusion
تزریقخونبهبدنبیمار
to imbrue in blood
بخون تر کردن
to imbrue in blood
الوده بخون کردن
to imbrue in blood
بخود اغشتن
to gild with blood
غرقه بخون کردن
to gild with blood
اغشته بخون کردن
to freeze ones blood
کسیرازهره ترک کردن
to freeze ones blood
خون در رگ کسی افسرده
to bathe in blood
درخون غلتیدن
to imbrue with blood
بخود اغشتن
to imbrue with blood
الوده بخون کردن
to imbrue with blood
بخون ترکردن
blood relation
رابطهخونیوخانوادگی
blood donor
اهدایخون
To have a blood feud with someone.
با کسی پدر کشتگی داشتن
Blood was running .
خون جاری شد
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
To welter in ones blood .
درخون خود غلتیدن
flesh and blood
<idiom>
روابط نزیک داشتن
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
stranger in blood
سببی
stranger in blood
غیر نسبی
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
of half blood
ناتنی
of full blood
تنی
life blood
پلک چشم
life blood
جنبش بی اخبار
life blood
نیرو
life blood
خونی که زندگی به ان نیازمنداست
it reeks of blood
بوی خون از ان میاید
poverty of the blood
کمی خون
poverty of the blood
کم خونی
price of blood
خون بها
proximity of blood
قرابت نسبت
proximity of blood
وابستگی
proximity of blood
خویشی نزدیکی
proximity of blood
خویشاوندی
princess of the blood
دختر یا نوه پادشاه
prince of the blood
شاهزاده اصیل
price of blood
دیه
price of blood
خون تاوان
it rained blood
روان بود
blood type
گروه خونی
blood group
گروه خون
blood groups
گروه خونی
blood groups
تعیین کردن
blood groups
گروه خون
bad blood
خصومت
bad blood
مسمومیت خون دراثرعصبانیت
bad blood
زنندگی
bad blood
تلخی تندی
blood group
تعیین کردن
blood group
گروه خونی
blood bank
بانک جمع اوری خون
blood poisoning
مسمومیت خون
blood poisoning
عفونت خون
blood pressure
فشار خون
blood pressure
فشارخون
blood cells
گویچههای خونی
blood cells
یاخته خون
blood type
تعیین کردن
blood type
گروه خون
blood types
گروه خونی
blood count
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood vessel
رگ
blood vessel
عروق خونی
blood brothers
برادر خوانده
blood brothers
برادر هم خون
blood brother
برادر خوانده
blood brother
برادر هم خون
blood money
خونبها
bad blood
رنجش
bad blood
خشم
bad blood
ازردگی
avenger of blood
ولی دم
blood types
تعیین کردن
blood types
گروه خون
blood money
خون بها
blood money
دیه
blood counts
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
blood knot
نوعی گره
blood hound
کاراگاه
blood guilt
خونریزی ناحق
blood feud
کینه وعداوت خانوادگی دشمنی دیرین
blood banks
بانک جمع اوری خون
to take a sample of blood
گرفتن نمونه خون
[برای آزمایش خون]
flesh and blood
خون
flesh and blood
گوشت
blood-letting
حجامت
blood letting
حجامت
blood corpuscles
ذرات خون
blood agent
مدت پرواز
blood chit
تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
flesh and blood
خویشاوند
blood sports
کشتن شکار
blood of the grape
اب انگور
blood of the grape
خون رز
blood rain
باران سرخ
blood sport
کشتن شکار
flesh-and-blood
گوشت
flesh-and-blood
خویشاوند
flesh-and-blood
خون
plante cell
باتری پلانته
photo cell
پیل نور- برقی
condemned cell
سلولزندان
lymph cell
سلول لنف
porous cell
پیل متخلخل
photoconductive cell
پیل نور- رسانایی
pilot cell
پیل راهنما
pigment cell
یاخته رنگی
photovoltaic cell
مبدلی که مانند سلول فتوالکتریک تابشهای الکترومگنتیک را با طول موجهای مرئی و نزدیک ان به الکتریسیته تبدیل میکند
nerve cell
سلول عصبی
nuclear cell
پیل اتمی
photo cell
سلول فتوالکتریک
nerve cell
یاخته عصبی
photoconductive cell
سلول فوتورسانا
photoelectric cell
فتوسل
photoelectric cell
سلول فتوالکتریکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com