Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
blue bell
گزارش جنایت
blue bell
گزارش بدرفتاری
Other Matches
bell 0
فرم استاندارد انتقال توسط تلفن با سرعت 003 بیت درثانیه یا کمتر
bell a
شکل استاندارد انتقال داده توسط تلفن با سرعت 0021بیت در ثانیه
bell
دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
bell
زنگ
bell
زنگ اویختن به
bell
ناقوس
bell
زنگ زنگوله
bell
زنگ در پایان هر روند بوکس
The bell goes at 9 .
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
bell transformer
ترانسفورماتور زنگ اخبار
bell tower
برج ناقوس
bell tent
چادر قلندری
bell socket
تبدیلی
sleigh bell
زنگوله سورتمه
bell glass
مردنگی
bell lap
اخرین دور مسابقه
diving bell
الت غواصی
door bell
زنگ درخانه
bell metal
ترکیب مس و قلع
bell metal
مفرغ
bell lap
زنگ اخرین دور مسابقه دوچرخه سواری صدای زنگ در اخرین دور دو
dumb bell
میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
swimming bell
اندام شنا
swing bell
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
bell-ringing
بهصدادرآوردنناقوسکلیسا
bell-bottomed
شلوارپاچهگشاد
bell push
دکمهزنگدرخانه
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
bell roof
سقفناقوسی
bell brace
دکمهسکوت
bell bottoms
شلواردمپاگشاد
to bell the cat
زین برگرگ نهادن
bell's palsy
فلج بل
bell's bund
دیوار هدایت کننده اب
bell wire
سیم زنگ اخبار
passing bell
ناقوس مرگ
bell wether
پیش اهنگ
bell wether
پیش اهنگ گله گوسفندزنگوله دار
The name rings at bell.
لین اسم به گوشم آشناست
bell gear
چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
bell crank
اهرم دوطرفهای در سیستم کنترل برای تغییر جهت حرکت
pull the bell
ریسمان زنگ رابکشید
pull the bell
زنگ را بزنید
lutine bell
زنگ کشتی لوتین
bell book
دفتر ثبت دستورات موتور
lutine bell
زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
bell-cote
ناقوس خانه
bell-gable
ناقوس خانه
bell-flower
حلقه گل
bell-metal
مفرغ
bell-roof
بام شیپوری
bell wether
سردسته
bell-tower
برج بلند
magneto bell
زنگ اخبار جریان متناوب
muzzle bell
شعله پوش شیپوری
muzzle bell
دافع دهانه شیپوری لوله توپ
silver bell
درخت لعل
bell-chamber
[اتاقی با یک یا چند ناقوس بزرگ در قاب]
bell conveyor
دستگاهی که مخلوط بتن را ازروی نوار به محل بتن ریزی حمل میکند
electric bell
زنگ اخبار
bell character
کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
glss bell
مردنگی
bell book
دفتر موتورخانه
hare bell
سنبل کوهی
heath bell
گل خلنگ
bell mouthed
دهن گشاد
bell-arch
قوس منحنی
bell-cast
[لبه ی برجسته بام]
bell-conopy
[سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
bell-cage
[ساختار نگهدارنده ناقوس در ناقوس خانه]
alarm bell
زنگ
alarm bell
خطر
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
single stroke bell
زنگ تک ضربه
level crossing bell
زنگخطعبور
give the bell a ring
زنگ رابرنید
Somebody is ringing the door bell.
یکنفر دارد زنگ دررامی زند
i heard the bell ring
زنگ را شنیدم که صدا کرد صدای زنگ را شنیدم
bell ringing transformer
مبدل زنگ اخبار
bell and hopper arrangement
ترتیب قیف و مخروط
bell adjustment inventory
پرسشنامه سازگاری بل
bell shaped curve
منحنی زنگوله شکل
bell shaped magnet
اهنربای زنگ شتری
Bell compatible modem
مودمی که طبق استاندارد AT & T کار میکند
bell magendie law
قانون بل- ماژندی
bell type distributing gear
زنگ کوره بلند
bell type annealing furnace
کوره التهابی نوع مسدود
The child of ones old age is a bell hung from ones.
<proverb>
بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
out of the blue
غیر منتظره
go off into the blue
ناپدید شدن
the blue
دریا
blue
نیلی
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
the blue
اسمان
blue
آبی
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
اسمان
blue
اسمان نیلگون
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
blue-black
آبیپررنگ
prussian blue
ابی پروس
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
electric-blue
آبیروشن
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
powder blue
نیل رخت شویی
powder blue
گردلاجوردفرنگی
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
ice-blue
آبیکمرنگ
prussian blue
نیل فرنگی
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue cap
صدفکبود
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue
ابی تیمول
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
to by blue muder
دادزدن
a bolt from the blue
از غیب
true-blue
پیرو متعصب
true-blue
هوادار دو آتشه
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
sky blue
اسمانی
to by blue muder
فریاد کردن
blue ball
توپآبی
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
sky blue
نیلگونی
sky blue
رنگ ابی اسمان
once in the blue moon
خیلی بندرت
steel blue
رنگ ابی فولادی
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue liner
مدافع
blue devil
افسردگی
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
blue brittle
شکستگی ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book
کتاب ابی
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue devil
ال
blue devil
دیو
blue line
خط دفاعی هاکی
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay
زاغ کبود
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
blue forces
نیروهای ابی
blue forces
نیروهای خودی
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue eyed
ابی چشم
blue eyed
زاغ
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue-collar
کارگری
blue collar
کارگری
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue water
دریای ازاد
black and blue
کبود و سیاه
blue-chip
سهام مرغوب
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue blooded
نجیب زاده
acid blue
ابی اسیدی
blue bark
گزارش حرکت
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue
IB
big blue
نام غیر رسمی IBM
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue fox
سگ روباه
alkali blue
ابی قلیا
blue chip
سهام مرغوب
blue moon
زمان دراز
king's blue
رنگ ابی متوسط
blue shift
جابجایی به سوی ابی
blue vitriol
کات کبود
intense blue
ابی سیر
navy blue
کبود
bromthymol blue
ابی برم تیمول
blue-blooded
نجیب زاده
bright blue
لاجوردی
indigo blue
ابی ایندیگو
cobalt blue
لاجورد
dark blue
ابی سیر
dark blue
سرمه ای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com