Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
blue yellow blindness
رنگ کوری ابی- زرد
Other Matches
yellow jack
[colloquial]
[yellow fever]
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
yellow jack
[colloquial]
[yellow fever]
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
blindness
بی بصیرتی
blindness
کوری
blindness
ندیدن
blindness
نابینایی
mind blindness
کوری ادراکی
cortical blindness
نابینایی مغزی
snow blindness
برف کور
day blindness
روز کوری
day blindness
روزکوری
flash blindness
کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
Color blindness
کوررنگی
chess blindness
کوری شطرنجی
moon blindness
شبکوری
moon blindness
روز بینی
snow blindness
برف کوری
psychic blindness
نابینایی روانی
river blindness
رجوع شود به onchocerciasis
functional blindness
نابینایی کارکردی
colour blindness
کوررنگی
violet blindness
بنفش کوری
word blindness
واژه کوری
word-blindness
واژه کوری
Blindness is better than ignorance.
<proverb>
کورى به از نادانى .
night blindness
شب کوری
color blindness
رنگ کوری
moon blindness
اماس نوبتی در چشم اسب
partial color blindness
رنگ کوری ناقص
red green blindness
رنگ کوری سبز- قرمز
total color blindness
رنگ کوری کامل
yellow a
زرنیخ
yellow
<adj.>
زرد
yellow
زردی
yellow
ترسو
yellow
اصفر
yellow ocher
گل اخری
yellow daisy
گل ژاپونی
yellow mullen
دم گاو
yellow jacket
زنبور زرداجتماعی
yellow ocher
اخری زرد
yellow ocher
رنگ اخری
yellow rhubard
ریوند خراسانی
yellow rose
گل زرد
yellow sighted
زرد بین
yellow spot
نقطه زرد
straw yellow
رنگ زرد براق مایل به قرمز رنگ زرد کهربایی
yellow jack
پرچم قرنطینه کشتی
yellow jack
تب زرد
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
hansa yellow
زرد هنسا
yellow flag
پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
Yellow Book
مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
lemon yellow
رنگ زرد لیمویی
yellow bile
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
yellow bile
صفرا
yellow grease
پیه خوک
yellow bile
سودا
yellow arc
محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
chrome yellow
زرد کرومی
canary yellow
رنگ زرد روشن
visual yellow
زرد بینایی
Yellow Pages
بخش آگهیهای دفتر تلفن
yellow rocket
ایهقان
yellow streak
<idiom>
توسیی درشخصیت
aniline yellow
زرد انیلینی
yellow press
مطبوعات جنجالی
have a yellow streak
بزدل و ترسو
yellow daisy
گل پنچ هزاری
yellow fever
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
anthracene yellow
زرد انتراسن
yellow-bellied
<idiom>
ترسو
yellow fever
تب زرد
yellow fever
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
greenish-yellow
[mossgreen]
سبز چمنی
greenish-yellow
[mossgreen]
سبز جلبکی
yellow black myrmidon
هلیله زرد یا سیاه
yellow dog contract
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
acetyl pure yellow
زرد خالص استیلی
greenish-yellow
[mossgreen]
رنگ ماشی
yellow green alga
جلبک دارای رنگدانه زرد تا سبز
the blue
اسمان
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
blue
آبی
blue
نیلی
the blue
دریا
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
اسمان
blue
اسمان نیلگون
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
out of the blue
غیر منتظره
go off into the blue
ناپدید شدن
blue ball
توپآبی
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
to by blue muder
دادزدن
to by blue muder
فریاد کردن
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
thymol blue
ابی تیمول
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue cap
صدفکبود
true-blue
پیرو متعصب
true-blue
هوادار دو آتشه
steel blue
رنگ ابی فولادی
sky blue
رنگ ابی اسمان
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
a bolt from the blue
از غیب
once in the blue moon
خیلی بندرت
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
blue-blooded
نجیب زاده
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue
آبیکمرنگ
electric-blue
آبیروشن
blue-black
آبیپررنگ
sky blue
نیلگونی
sky blue
اسمانی
blue moon
مدت طولانی
blue devil
دیو
blue devil
ال
blue devil
افسردگی
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
blue brittle
شکستگی ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book
کتاب ابی
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue eyed
زاغ
blue eyed
ابی چشم
blue moon
زمان دراز
blue liner
مدافع
blue line
خط دفاعی هاکی
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay
زاغ کبود
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
blue gun
لوله پرتاب ابی
blue forces
نیروهای ابی
blue forces
نیروهای خودی
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue-collar
کارگری
blue collar
کارگری
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue water
دریای ازاد
black and blue
کبود و سیاه
blue-chip
سهام مرغوب
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue chip
سهام مرغوب
blue blooded
نجیب زاده
acid blue
ابی اسیدی
blue bell
گزارش جنایت
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bark
گزارش حرکت
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue
IB
big blue
نام غیر رسمی IBM
blue fox
سگ روباه
alkali blue
ابی قلیا
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue mud
گل کبود
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
once in a blue moon
گاه گاهی
navy blue
ابی سیر
navy blue
کبود
milori blue
ابی میلوری
methyl blue
ابی متیل
light blue
کبود
king's blue
رنگ ابی متوسط
intense blue
ابی سیر
cobalt blue
لاجورد
paris blue
یکجور نیل فرنگی
paris blue
جوهرابی روشن
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
prussian blue
ابی پروس
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue
نیل فرنگی
powder blue
گردلاجوردفرنگی
powder blue
نیل رخت شویی
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
indigo blue
ابی ایندیگو
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com