English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
book keeping by single e. دفترداری ساده
Other Matches
book keeping حسابداری [حسابداری]
book keeping by double e. دفترداری مترادف
in keeping with <idiom> مشابه ،موافقت کردن
out of keeping ناجور
out of keeping ناموافق
it is in my keeping د رحفافت منست
in keeping مطابق
in keeping موافق
it is in my keeping د ردست من است
out of keeping مخالف
keeping ذخایر یکانها
keeping متصرفات
keeping تصرف
keeping موافقت
keeping سازش
keeping توافق
keeping نگهداری
keeping علوفه
keeping غذا
keeping-room اتاق نشیمن
station keeping در خط نگهداشتن ناو
keeping room اطاق نشیمن
keeping house در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
record keeping نگهداری سوابق
file keeping بایگانی
that woman was in keeping ان زن رانشانده بودند
safe keeping نگهداری
safe keeping حفظ
safe keeping حفافت توجه
bee-keeping پرورشزنبور
peace-keeping نیروی برقرارکننده صلح
to be in safe keeping درجای امن بودن
the keeping of a festival نگهداری عید
the keeping of a festival عید گرفتن
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
house keeping operation اعمال خانه داری
peace keeping forces نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
single zero صفرمنفرد
single value ارزش منحصر بفرد
single یک نفره
is he still single? ایا هنوزعزب یا مجرد است
every single day <adv.> روز به روز
single up یک لا کردن طنابها
is he still single? ایا هنوز تک است
single a زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
single عزب
single قایق یک نفره
single ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
single مسابقه یکنفره
single تنها
single انتخاب کردن
single مجرد
single انفرادی
single تنها یک نفری
single فرد
single تک
single منفرد
single واحد
single last دوخت لب به لب
single جدا کردن برگزیدن
every single day <adv.> بطور یومیه
every single day <adv.> روزانه
every single day <adv.> بطور روزانه
single فقط یک
single ریبون چاپگر که فقط یک بار قابل استفاده است
every single day <adv.> همه روز
every single day <adv.> روزبروز
single ازدواج نکرده
every single day <adv.> هر روز
single استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
by the book کتابی
with out book برون سند کتابی ازبر
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book value ارزش ثبت شده در دفتر
book value بهای دفتری
by the book ازروی کتاب
book value ارزش دفتری
very many book کتابهای خیلی زیاد
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
this book is yours این کتاب مال شما ست
that book این کتاب
that book ان کتاب
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
here is my book اینست کتاب من
here is my book کتاب من اینها
the a of a book خوانندگان کتابی
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
the book is out of p کتاب تمام شده است
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
that is my book کتاب من است
that is my book این
you are welcome to my book بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
book one جلد نخستین
book بداخلاق
book درکتاب یادفترثبت کردن
to book something چیزی را سفارش دادن
to book something چیزی را رزرو کردن
book فصل یاقسمتی از کتاب
book دفتر
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book مجلد دفتر
book کتاب
book رزرو کردن توقیف کردن
book شماره بازیگرخطاکار
your book کتاب شما
your book کتابتان
book one کتاب نخست
book ثبت کردن
single handed یکدستی
single lane شاهراه یک طرفه
single haneded یک تنه
single interlocking یک پیچه
single ignition احتراق تک برقی
single haneded دست تنها
single haneded تنهایی
single hearted یکدل
single hearted امین
single hearted وفادار
single hearted بی ریا
single life زندگی مجردی
single phase تک فازه
single phase برق یک فاز
single perforated باروت یک سوراخه
single name paper سفته دارای یک امضاء
single minimum تک کمینه
single lane شاهراه یک خطه
single load بار تک
single line مدار یک خطه مخابراتی درخواست مستقیم یا یک طرفه
single pneumonia اماس یک شش
single life تجرد
single life انفرادی
single pole تک قطب
single handed تنها
single ended یکطرفه
single conductor سیم تک رشتهای
single density چگالی تک
single density با تراکم واحد
single crystal تک بلور
single core هادی تک رشتهای
single core کابل یک رشتهای
single conductor هادی تک رشتهای
single combat اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
single combat جنگ تن بتن
single bond پیوند ساده
single bond پیوند یگانه
single ended یکسو
single entry حسابداری فردی
single footer تک رو
single foot تکاور تک رو بودن
single foot اسب تک رو
single foot تک روی
single flow جاده یک مسیره
single flow راه یک طرفه
single file به ستون یک
single file به ستون یک حرکت کنید
single file ستون یک
single file یک ردیف ستون
single file صف نظامی که یکی یکی پشت سرهم باشند
single envelopment احاطه یک طرفه
single entry حسابداری ساده
single blessedness بی زنی یا انفراد
single pole چوبدستی تکی اسکی
single reed نیتکی
single valued تک ارز
single yarn نخ یک لا [این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
single user تک کاربری
single line ردیف تکی
single unit یکان مستقل
single unit یکان منفرد
single transposition نوعی تبدیل به رمز که فقط ازیک نوع کلید رمز استفاده میشود
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
single track تک راهه
single throw یک لنگی
single tax مالیات واحد
single tax مالیات بر درامد انفرادی
single tax مالیات انفرادی
single valued تک ارزشی
single valued تک مقدار
single scull پارویتکنفره
single seat صندلییکنفره
single twist تکدورانی
single cream خامهپرچرب
single parent بچهایکهفقطیاپدرویامادرداشتهباشد
single sex مدرسهباشگاهویاارگانغیرمختلط
single-decker اتوبوسیکطبقه
a single room یک اتاق یک نفره
with single cream با کرم یا خامه کم
single flight پرواز رفت
single sign-on ورود یگانه به سیستم [رایانه شناسی]
single whip قرقره قلاب تک قرقرهای
single way switch کلید یکراهه
single line ردیف مجزا
single stepping در یک مرحله انجام دادن یا شدن
single-digit <adj.> یک رقمی
single skinned یک پوسته
single shot اسلحه تک تیر
single-digit <adj.> تک رقمی
single shot تک گلولهای تک تیر
single shot گلوله منفرد
single shot یکبارهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com