English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
book making شرطبندی
Other Matches
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
making a will ایصاء
making ساختمان
making a will وصیت کردن
making مایه کامیابی
making ترکیب
making عایدی
making ساخت
making up جبران
making up تاوان
making haste تبادر
making good پرداخت
making void ابطال
mischief making دوبهم زن
mischief making منافق
policy making سیاست گذاری
He is making a habit of it . بد عادت شده است
profit-making درآمدزائیکردن
non-profit-making غیرانتفاعی
epoch-making بینهایتمهم
decision making تصمیم گیری
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
die making حدیده سازی
dress making زنانه دوزی
gas making تولید گاز
gas making گازسازی
mixture making ترکیبسازی
shoe making کفشدوزی
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
pattern making نمونه سازی
pattern making مدل سازی
road making راه سازی
merry making شادمانی
money making پول بهم زنی
saltpetre making شوره پزی
merry-making عیش خوش
merry-making شادمانی
merry-making خوشی
tool making ابزارسازی
merry making خوشی
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
policy-making سیاست گذاری
love-making عشقبازی
love making عشقبازی
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
merry making عیش خوش
Making fast progress. سریع ترقی کردن
decision making policy سیاست تصمیم گیری
She is always making trouble for her friends. همیشه برای دوستانش درد سر بوده
road making material مصالح راه
mold making equipment تجهیزات قالب سازی
die and mold making حدیده و قالب سازی
tile making machine ماشین خشت زنی
road making material مصالح راهسازی
decision making unit واحد تصمیم گیرنده
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
with out book برون سند کتابی ازبر
book شماره بازیگرخطاکار
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
to book something چیزی را رزرو کردن
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book رزرو کردن توقیف کردن
the book is out of p کتاب تمام شده است
book بداخلاق
your book کتابتان
you are welcome to my book بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
book ثبت کردن
your book کتاب شما
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
very many book کتابهای خیلی زیاد
book دفتر
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
here is my book کتاب من اینها
here is my book اینست کتاب من
this book is yours این کتاب مال شما ست
that book ان کتاب
book value ارزش دفتری
book value ارزش ثبت شده در دفتر
book فصل یاقسمتی از کتاب
by the book کتابی
book value بهای دفتری
book درکتاب یادفترثبت کردن
that book این کتاب
by the book ازروی کتاب
that is my book این
that is my book کتاب من است
book one کتاب نخست
to book something چیزی را سفارش دادن
book one جلد نخستین
book مجلد دفتر
the a of a book خوانندگان کتابی
book کتاب
waste book دفتر باطله
white book کتاب سفید
what is this book worth? این کتاب چقدر ارزش دارد
text book رساله
woman of the book کتابیه
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
white book ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
edition [ed.] [of a book] ویرایش [کتابی]
edition [ed.] [of a book] چاپ [کتابی]
appointment book دفترچهقرارملاقاتها
to bring to book بازخواست کردن از
text book کتاب درسی
text book کتاب اصلی دریک موضوع
thank tou for that book خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
thank tou for that book متشکرم
tou book لباس تکواندو
to license a book اجازه چاپ کتابی را دادن
the book is my property کتاب مال من است
time book دفتر ثبت ساعات کار
to bind a book صحافی کردن یک کتاب
to bring to book حساب پس گرفتن
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
the book is print کتاب زیر چاپ است
to consult a book سرکتاب باز کردن
to consult a book از کتاب فال گرفتن
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
to gut a book جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to subscribe for a book پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
to wade through a book بکندی وزحمت کتابی راخواندن
the book is print کتاب برای فروش موجودایت
word book کتاب لغت
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
book keeping حسابداری [حسابداری]
phrase book لغتنامهمسافرت
pension book برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
guest book دفترچهمیهمانها
exercise book کتابتمرین
cookery book کتابآشپزی
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
word book واژه نامه
reference book کتابمرجع
rent book کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ? عنوان این کتاب چیست ؟
You wI'll benefit by this book . از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
People of the Book پیروان کتاب مقدس [ دین]
when reading a book در حال خواندن کتابی
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
To bind a book. کتابی را جلد کردن
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
Please fetch the book. لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book کتابقانون
code book کتابرمزگشا
book token کارتخریدکتاب
comic book کتاب کاریکاتور
book plates برچسب کتاب
book plate برچسب کتاب
telephone book راهنمای تلفن
word book قاموس
word book فرهنگ لغات
word book لغت نامه
word book دیکشنری
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
book a seat جا رزرو کردن
Yellow Book مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
comic book کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
log book دفتر رخدادهای روزانه
word book کتاب لغت
address book دفترچه تلفن
spine of the book تیرهپشتیکتاب
bound book کتابپربرگ
book of matches جعبهکبریت
book ends کتابنگهدار
telephone book دفتر تلفن
phone book دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book کتاب راهنمای تلفن
log book رخداد نامه
log book رخداد نگاشت
year book سالنامه
telephnone book دفتر تلفن
he stole my book کتابم را دزدیدند
check book کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده
chap book کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
bring to book بازخواست کردن از
book review مقاله درباره کتاب
book review انتقاد از کتاب
book og kings کتاب پادشاهان
book of reference کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
book of psalms مزامیر داود
book of psalms زبور حضرت داود
book of psalms زبور داود
book of proverbs کتاب امثال حضرت سلیمان
book of account دفترحساب
cheque book دفترچه چک
cheque book دسته چک
he presented me with a book کتابی بمن پیشکشی کرد
gun book دفتریادداشت سوابق توپ
gun book دفترچه خدمت توپ
guide book راهنمای مسافران
guide book کتاب راهنما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com