Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English
Persian
border line
خط حاشیه
border line
خط راهبر
border line
خط کنار
border line
خط راهنما
Search result with all words
He crossed the frontier(border-line).
ازمرز رد شد
Other Matches
border
زه
border
کران
border
کنار
border
حاشیه دار کردن
border
لبه دارکردن
border
کناره
border
دوره
border
فضای اطراف متن نمایش داده شده یا چاپ گرفته شده
border
پشته
border
پشته خاکی
border
مجاور بودن
border
حاشیه گذاشتن
border
سجاف کردن
border
لبه گذاشتن
border
خط مرزی
border
مرز
border
حاشیه
border
سرحد
border
حریم
border
لبه
S-border
حاشیه های اس
[در بعضی از فرش ها، خصوصا قفقازی و آناتولی از نگاره هایی به شکل حرف اس یا زد لاتین جهت تزئین استفاده می کنند.]
border
حاشیه فرش
at the border to
دم مرز به
border
حاشیه زه
border
کناره مرز
meander border
[طرح پیچ در پیچ و منقطع در حاشیه با مخلوطی از گل ها و پیچک های انگور]
Herati border
طرح حاشیه هراتی
[این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.]
rosette border
حاشیه گل و بوته
[اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
cartouche border
قاب و کتیبه ای که بیشتر در حواشی بکار گرفته شده و نقش درون آن بصورت یک در میان در هر قاب تکرار می شود
reciprocal border
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
border stone
سنگ مرزی
rainbow border
حاشیه رنگین کمان
[در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
crab border
حاشیه خرچنگی
[فرش]
minor border
حاشیه فرعی
[حاشیه کناری]
[این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
border guard
پلیس مرزبانی
carnation border
حاشیه گل میخکی که در فرش های آسیایی خصوصا هندی دیده می شود
border police
پلیس مرزبانی
cathode border
مرز کاتد
Kufic border
حاشیه کوفی
[این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
border installations
تاسیسات مرزی
turtle border
حاشیه سماوری
[در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
baberpole border
شیرازه بافته شده از دو رنگ
purple border
حاشیهارغوانی
border crosser
عبور کنندگان از مرز پناهندگان
border post
ساختمانمرزبانی
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
border method
روش نواری
herbaceous border
محوطهگیاهی
border stone
جدول
border land
زمین مرزی
cloud band border
[حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.]
smuggler
[of people across a border]
قاچاقچی آدم
[در سر مرز]
curled leaf border
حاشیه با برگ های مجعد که در فرش های ترکمن بکار می رود.
border ditch irrigation
ابیاری نواری
border check irrigation
ابیاری نواری
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
out of line
خارج از خط جبهه
on line
متصل
line up
<idiom>
به صف کردن
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
the line
صف
line by line
سطر به سطر
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
on line
مستقیم
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
on line
درون خطی
on line
مورداستعمال
on line
داخل رده
on line
در خط
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
old line
محافظه کار
along line
در خط
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
on line help
کمک مستقیم
on the line
هواپیمای اماده پرواز
in line
شمشیر در وضع حمله
o o line
خط تقسیم دیدبانی
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
o o line
خط دیدبانی سپاه
line out
با خط علامت گذاشتن
down line
بار کردن پایین خطی
mean line
خط میان
down the line
ضربه از کنار زمین
in line
همراستا
down the line
<idiom>
درآینده
line
طرز
line
حدود رویه
line
خط زدن
line
نسب
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
جبهه جنگ
line
سیم
line
رشته
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
شعبه
line
رسن
line
محصول
line
لاین
line
صفی در خط
line
خط صف
line
لجام
line
دهنه
line
جاده
line
طناب سیم
line
ریسمان
line
رشته بند
line
ردیف
line
سطر
line
: خط کشیدن
line
خط انداختن در
line
خط دار کردن
line
طناب خط
line
خط
line
پوشاندن
line
استرکردن
line
ترازکردن
line
اراستن
line
بخط کردن
line
: خط
by-line
خط فرعی راه اهن
line of d.
حد فاصل
off line
برون خطی
line-up
به خط شدن
line of d.
مرز
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line up
ردیف ایستادن تیم
line up
به ترتیب ایستادن
to come in to line
موافقت کردن
to come in to line
در صف امدن
line up
به خط شدن
line-up
ردیف ایستادن تیم
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
غیر متصل
off line
منفصل
line-up
به ترتیب ایستادن
off line
قطع
line
در سمت
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
by line
خط دوم یافرعی
by line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط دوم یافرعی
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
line width
پهنای خط
local line
خط محلی
mooring line
سیم مهار
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mason's line
ریسمان کار
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
loop line
دوراهی
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lumber's line
خط سینه ناو
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
marline or line
طناب کوچک دولا
median line
میانه
load line
خط بار
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lyman line
خط لیمان
mooring line
طناب مهار مین
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
mach line
موج ضربهای ضعیف
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
lubber's line
نشانگر سینه
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
message line
خط مخابره
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
marriage line
گواهینامه ازدواج
resonant line
خط مواج
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line
خط لوله
phantom line
خط فرضی
phantom line
خط سری
possibilities line
خط امکانات
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phase line
خط خیز
percolation line
خط نفوذ
penny a line
ارزان نویس بی مایه
penny a line
پست
penny a line
ارزان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com