Dictiornary-Farsi | bottom slide | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 190 (10 milliseconds)

English	Persian
bottom slide	لغزنده زیرین


Other Matches

slide in	کشویی
slide	ریل لغزنده سرسره
slide	خط کش
slide	طوقه لغزنده
slide	غلاف متحرک
slide	حرکت از پهلو
slide	لیزخوردن ازپهلو
slide	سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide	حرکت به آرامی روی یک سطح
slide in	توسراندنی
slide	صفحه لغزنده چهارچوب
slide	سرسره گهواره توپ
slide	سرازیری
slide	لغزش
slide	سراشیبی ریزش
slide	سرسره
slide	کشو
slide	اسباب لغزنده
slide	سورتمه
slide	تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slide	سرخونده
slide	پس وپیش رونده
slide	لغزیدن
slide	سریدن
slide	اسلاید
slide	سر سراندن
back slide	منحرف شدن از مسیر
back slide	شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
slide valve	سوپاپ متحرک
back slide	لغزش به عقب
slide wire	سیم لغزان
variable slide	طول عقب نشینی متغیر
adjustment slide	فلز متحرک
entrance slide	سراشیبیورودی
first valve slide	اولیندریچهسرنده
glass slide	اسلایدشیشهای
second valve slide	دومیندریچهسرنده
slide valve	دریچه متحرک
slide valve	دریچه کشویی
slide valve	دریچه متحرکی که باز وبسته میشود
control slide	غلتگاه کنترل
cross slide	کشوی لغزنده عرضی
cutter slide	لغزنده فرز
gun slide	دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
power slide	لغزش به کنار در پیچ مسیر
slide aperture	شکاف درجه
slide chasse	حرکت با یک پا بجلو و فشار
slide show	نمایش اسلاید
operating slide	دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
slide slip	سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
control slide	کشوی کنترل
slide chair	مقرغلافمتحرک
tuning slide	دریچهتولیدآهنگ
slide rules	خط کش محاسبه
slide rules	خط کش مهندسی
slide rules	خط کش ریاضی
slide rule	خط کش محاسبه
slide rule	خط کش مهندسی
slide rule	خط کش ریاضی
to slide to the side	به آنطرف سریدن
slide magazine	جعبهاسلاید
slide mount	شیشهرویاسلاید
slide plate	صفحهلغزان
slide projector	برنامهاسلاید
slide-bar	مانعسرخوردن
third valve slide	سومیندریچهسرنده
slide [for children]	سورتمه [سرسره ] [در برف]
reverse slide change	تعویضاسلایدوارونه
slide rule dial	صفحه مدرج خط کش محاسبهای
slide show package	بسته نمایش اسلاید
slide wire potentiometer	پتانسیومتر با سیم لغزان
slide wire bridge	پل ویتستن لغزان
forward slide change	تعویضاسلایدجلویی
nautical slide rule	خط کش محاسبه دریایی
azimuth adjustment slide rule	خط کش محاسبات تنظیم گرا
power-off/slide-select bar	دکمهاتخابگراسلاید
at the bottom	در ته
bottom up	از پایین به بالا
to go to the bottom	ته رفتن
inner bottom	کفه داخلی ناو
inner bottom	جدار داخلی
get to the bottom of <idiom>	دلیل اصلی را فهمیدن
He is behind it . He is at the bottom of it.	زیر سر خودش است
to go to the bottom	غرق شدن
bottom	پایین
bottom	مقر
bottom	قسمت اخر بازی بیس بال
bottom	پایه
bottom	کف تفنگ
bottom	seabed
bottom	با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
bottom	ذیل
bottom	قسمت زیراب کشتی
bottom	ته انداختن
bottom	کف نهر
bottom	کف تحتانی
bottom	زیر
bottom	بنیان نهادن
bottom	کشتی
bottom	ته
bottom cushion	نقطهاحتیاط
bottom cylinder	نقطهسیلندر
bottom deck	کفسطح
bottom deckboard	تختهکفعرشه
to bottom a chair	ته انداختن بصندلی
to knock the bottom out of	باطل کردن
to knock the bottom out of	خنثی کردن
to knock the bottom out of	بی اثرکردن
to knock the bottom out of	رد کردن
bottom face	ازنگاهپایین
bottom of the pool	تهاستخر
bottom line	طناب زیرین
hit bottom <idiom>	خیلی پست
from the bottom of one's heart <idiom>	از اعماق وجود
Your name was at the bottom of the list	اسمتان ته فهرست بود
From the bottom of my heart.	از ته دلم
From top to bottom.	ازبالاتا پایین
He is at the bottom of the class.	اوشاگرد آخر کلاس است
bottom drawer	وسایلیدختریبرایجهازشجمعکند
bottom run	قشر ریشه
rock bottom	کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock-bottom	کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
bottom stair	پلهپایین
bottom road	راهزیرین
bottom ring	حلقهزیرین
bottom pocket	سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
bottom line	طناب زیر بدنه
bottom price	کمترین قیمت
bottom up technique	روش اجرا از پایین به بالا
bottom width	ستبرای پایه
bottom width	عرض بستر عرض کف
bottom plate	صفحه مبنا
bottom mine	مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
bottom mine	مین شناور عمقی
detachable bottom	کف قابل تفکیک
double bottom	ته دولا
flat bottom	ته پهن
from the bottom of the heart	ازته دل
bottom up programming	ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
bottom up method	ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
bottom price	حداقل قیمت
bottom profile	نمایه بستر
bottom rail	پاسار
bottom reverberation	انعکاسهای کفی
bottom rig	وسیله حفظ طعمه ماهیگیری در اب
bottom roll	غلطک ماتریسی
bottom price	پائین ترین قیمت
bottom sweep	مین روبی از کف دریا
bottom sweep	مین جمع کنی از کف دریا
bottom time	مدت ماندن غواص در زیر اب
furnace bottom	کف کوره
after bottom center	تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
bottom casting	قطعات ریخته گی بسته
bottom pour	از زیر ریختن
bottom cast	از زیر ریختن
bottom bounce	انعکاس از کف دریا
bottom bouncing	ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
bottom boom	بازوی متحرک جراثقال
bottom boom	قلاب سرد کل
bottom board	تخته کف
before bottom center	تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
bottom blow	شیر ته دیگ بخار
bottom chord	قلاب سر دکل
bottom hole	سوراخ اصلی
bottom level	تراز کف
bottom die	حدیده تحتانی
in bottom of bag	درته چنته
bottom fauna	ته زی
bottom layer	لایه مشترک
bottom ice	یخ کف دریاچه یا رودخانه
rock-bottom price	کمترین قیمت
bottom pure ladle	پاتیل ریخته گری
round bottom flask	بالن ته گرد
bottom blown converter	مبدل دم مقدماتی
to hit rock bottom	از نظر روحی خرد شدن
denominator [bottom of a fraction]	باقی مانده کسر [ریاضی]
denominator [bottom of a fraction]	مخرج کسر [ریاضی]
bottom dead cente	نقطه مرگ پایین
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
bottom cross-member	ضامنپشتکانتینر
The coin is at the bottom of the pond .	سکه افتاده کف حوض
To love someone from the bottom of ones heart .	کسی را از صمیم قلب دوست داشتن
bottom side rail	ریللغزندهزیرین
scrape the bottom of the barrel <idiom>	گرفتن چیزی که باقی مانده
From top to bottom . From beginnong to end .	ازسر تا ته
bottom-fold document case	کیفمدارک
crankcase bottom o.lower half	قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
top and bottom rail of door frame	پاسار